loading...
جامعه شناسی و روانشناسی
DR Hosseini بازدید : 106 چهارشنبه 27 فروردین 1393 نظرات (2)
-ازچه سالی روانشناسی به عنوان علم تجربی شناخته شد؟

الف-1789                         ب-1889                          ج-1879                        د-1987

2-روانشناسی علمی مانند سایر علوم شاخه  ایی ازچهرشته ای است؟

الف)علم تجربی                   ب)علم شیمی                      پ)علم فیزیک                 ت)موردب وپ

3-اولین هدف روانشناسی علمی چیست؟

الف)پدیده های شناختی                                             ب)توصیف پدیده هارفتاری وروان

پ)توصیف پدید ه های علمی                                            ت)هیچکدام

4-هدف اصلی روانشناسی علمی چیست؟

الف)رسیدن به توصیف های انسانی                              ب)توصیف پدید ه هایرفتاری وروان شناختی

پ)رسیدن به توصیفی آزمون ناپذیری                           ت)رسیدن به توصیفی تجربی

5-اولین قدم در ایجاد دانش چیست؟

الف)استقراء                   ب)مشاهده                        پ)فرضیه                       ت)کنترل

6-استقراء از طزیق جمع آوری داده های ...................باروش.....................امکان پذیرمی شود.

الف)غیر منظم ،علمی         ب)کنترل ،تخمینی              پ)عملیاتی ،مشاهده            ت)منظم ،تجربی

7-یکی از راه های که می تواندبه تجربی بودن یافته ها کمک کند چیست؟

الف)تکرار پذیری             ب)تعریف عملیاتی             پ)کنترل                         ت)همه ی موارد

8-ارائه ی حدس اولیه ی قابل بررسی درباره ی پدیده ی مورد نظرچه نام دارد؟

الف)مشاهده                  ب)نظریه                        پ)فرضیه                         ت)مورد الف وب

9-موضوع روانشاسی چیست؟

الف)رفتار                   ب)رفتار وفرایندهای روانی             پ)فرایند روانی         ت)هیچکدام

10-فرایندروانی شامل چه اعمالی است؟
الف)احساس ،ادراک،تفکر     ب)یادگیری،حافظه ،زبان             پ)انگیزش،هیجان،شخصیت      ت)همه موارد 



بقیه سوالات  در ادامه مطلب

DR Hosseini بازدید : 46 چهارشنبه 27 فروردین 1393 نظرات (0)

 فصل اول :کلیات
1-درس روان شناسی چه فایده ای برای دانش آموزان دارد ؟
2- روانشنا سی از چه سالی به عنوان یک علم تجربی مطرح شد و سعی دا رد به چه سوالی پاسخ دهد؟
3- اهداف فعالیت های علمی چیست؟
4- منظور ازروش علمی چیست؟
5- سه ویژگی تجربه پذیری چیست هرکدام را تعریف کنید. 
6- یک نظریه ی علمی ازطریق چه فرآیند هایی انجام می شود؟
7-روان شنا سی برای رسیدن  به یک علم تجربی با چه چالش هایی روبروست؟
8- موضوع روان شنا سی چیست؟
9- رویکرد راتعریف کنید وچند رویکرد درروان شنا سی وجود دارد؟
10- رویکرد زیست شناختی چیست ؟
11- تفاوت و تشابه رویکرد روانکاوی با رویکردرفتاری را بنویسید؟
12- هدف رفتار درمانی چیست ودو مثال روشی آن را بنویسید.
13- تفاوت رویکرد رفتاری با رویکرد انسان گرا چیست ؟
14- نظریه ی کارل راجرز و ابراهام مازلو را به طور خلاصه بنویسید.
15- یکی از ویژگی های مهم  روش آزمایش ومزایای اصلی این روش را بنویسید.
16- به چه دلایلی روان شنا سان از مطالعات همبستگی استفاده می کنند ؟
17- روش مشا هد ه طبیعی چه معایبی دارد؟
18- دو حوز ه ی تحقیقی روان شنا سی را تعریف کنید؟
19- مشاهد ه ی طبیعی چیست وچه کسانی معرفی نمودند؟
20- یکی ازلوازم اصلی در مشاهده ی طبیعی چیست ؟
21- تحقیقات در روان شنا سی به چند د سته تقسیم می شود ؟تعریف کنید.


سوالات تمامی بخشها در ادامه مطلب

DR Hosseini بازدید : 30 چهارشنبه 27 فروردین 1393 نظرات (0)

سوالات درس اول کتاب علوم اجتماعی پیش دانشگاهی


1 -  جهان انسانی وجهان فرهنگی راتعریف کنید.جواب: جهانی که محصول زندگی ، اندیشه وعمل انسان است ، جهان انسانی است . به هویت فرهنگی جهان اجتماعی جهان فرهنگی گفته می شود.

2-   جهان انسانی وجهان فرهنگی چه رابطه ونسبتی با یکدیگردارند؟ جواب :  جهان فرهنگی و جهان اجتماعی بخشی از جهان انسانی است زیرا جهان انسانی دارای بعدفردی وبعداجتماعی است.

3-  جهان انسانی به چند بخش تقسیم می شوند؟  جواب: بخش فردی که مربوط به زندگی شخصی ، اخلاقی وروانی فرد است . بخش اجتماعی که مربوط به زندگی اجتماعی وارتباطات انسان هاست.

4-  بخش های فردی واجتماعی جهان انسانی هریک به چه نام های دیگری نامیده می شوند؟ جواب :  بخش فردی رابه جهان ذهنی وبخش اجتماعی رابه جهان فرهنگی  تعبیر می کنند. وقتی اندیشه محصور درذهن است جهان فردی ( ذهنی ) است. وقتی اندیشه دیگران تحت تاثیر قرار می دهد جهان فرهنگی ( اجتماعی ) است .

5-   جهان ذهنی باجهان فرهنگی چه رابطه ای دارند؟ جواب :  وقتی اندیشه ی فردی ازذهن به عمل درآید ودیگران را متاثرسازد  جهان فردی با جهان اجتماعی ( فرهنگی ) رابطه برقرارکرده است .  مثلا اندیشه ی خودمان را به صورت  گفتارونوشتاردرآوریم وبه دیگران تحویل دهیم .


بقیه در ادامه مطلب

DR Hosseini بازدید : 42 چهارشنبه 27 فروردین 1393 نظرات (0)

درس اول : كنش انساني

 

 1 . كنش انساني را تعريف كنيد ؟

 2 . انواع كنش انساني را نام ببريد ؟

3 . مهم ترين ويژگي هاي كنش انسان را نام ببريد ؟

4 . ويژگي" ارادي بودن" را در كنش انساني توضيح دهيد ؟

5 . ويژگي" آگاهانه بودن" را در كنش انسان توضيح دهيد ؟

6 .كنش انساني باتوجه به ....كه براساس آن شكل مي گيرد و... كه دنبال مي كند داراي معناي خاصي است 7 . پيامدهاي كنش انساني را نام ببريد ؟ 

8 . پيامد " ارادي بودن " كنش انساني را با ذكر يك نمونه توضيح دهيد ؟

9 . پيامد " طبيعي - غيرارادي بودن " كنش انساني را با ذكر يك نمونه توضيح دهيد ؟


سوالات تمامی درسها در ادامه مطلب

DR Hosseini بازدید : 34 چهارشنبه 27 فروردین 1393 نظرات (0)

سوالات درس اول

1- جهان اجتماعي را تعريف كرده وبيان كنيد چه پديده هاي درون آن قرار مي گيرد؟( 2 مورد)

به مجموعه پديده هايي دلالت مي كند كه در محدوده  و گستره ي زندگي اجتماعي انسان ها قرار مي گيرد مانند خانواده و ستارگان

2- كدام يك از پديده هاي زير محصول كنش اجتماعي هستند و كدام يك نيستند، بنويسيد؟

خانواده  (      هست        )            مسجد   (          هست        )

خورشيد (      نيست       )           فرشتگان (           نيست       )

3- معيار شناسا يي پديده هاي جهان اجتماعي چيست ، 2 مثال ذكر كنيد؟

1 = محصول كنش اجتماعي انسانها       2= ارتباط و تأثير آن بر زندگي  انسانها   مانند خانواده  و تأثير و ارتباط زلزله بر زندگي انسان

4- چرا كنش هاي اجتماعي انسان ها و پيامد هاي آنها به جهان اجتماعي تعلق مي گيرند، مثال بزنيد؟

زيرا با زندگي انسانها ارتباط دارند    مانند احترام به قانون و خانواده

5- آيا امنيت و صلح درون جهان اجتماعي جاي مي گيرند؟ چرا

بلي ، از اين جهت كه با زندگي انسانها  ارتباط دارند 


سوالات تمامی درسها در ادامه مطلب

DR Hosseini بازدید : 27 چهارشنبه 27 فروردین 1393 نظرات (0)

نمونه سوالات امتحانی


۱.دوره ی نوجوانی را از نظر نیازهای اجتماعی با دوره ی کودکی مقایسه کنید؟

-نوجوان آینده نگر است،اما کودک به زمان حال می اندیشد

-نوجوان می خواهد مستقل باشد اما کودک وابسته به دیگران است.

-نوجوان احساس مسوولیت می کند و مسوولیت پذیر است،اما کودک مسوولیت پذیر نیست.

۲.با ذکر مثال نتایج شناخت نادرست از محیط اجتماعی را بنویسید؟

-کسانی که بدون شناخت نادرست از شرایط اقتصادی و اجتماعی و توانایی های خود شغلی را انتخاب و در آن توفیق نمی یابند.

-کسانی که بدون شناخت درست از شرایط اجتماعی همسر انتخاب می کنند و در زندگی زناشویی با شکست روبرو می شوند.

-کسانی که بدون شناخت درست از محیط اجتماعی به فعالیت های سیاسی دست می زنند،اما شکست می خورند و از میدان سیاست کنار می روند.

۳.محیط اجتماعی را به چند روش می توان شناخت؟

الف-شناخت حاصل از زندگی                        ب-شناخت علمی

۴.شناخت علمی جامعه چگونه بدست می آید؟

شناخت علمی با مطالعه ی منظّم و دقیق رفتار انسان و زندگی جوامع مختلف و تحوّلات آنها توسّط عالم اجتماعی عرضه می شود.

۵.با ذکر مثالی شناخت علمی را با شناخت حاصل از زندگی مقایسه کنید!

بیشتر مردم تصوّر می کنند که خودکشی زمانی افزایش می یابد که زندگی برای افراد مشکل و طاقت فرسا می شود.مانند دوره های جنگ،آشوب و فقر اقتصادی.امبا عالم اجتماعی با بررسی آمار خودکشی در کشورها و شرایط مختلف معتقد است که خودکشی نه در دوره های آشوب و جنگ بلکه در دوره های رفاه اقتصادی بیشتر می شود.علت آن هم این است که با افزایش رفاه اقتصادی همبستگی افراد کمتر می شود.


بقیه در ادامه مطلب

DR Hosseini بازدید : 22 سه شنبه 22 بهمن 1392 نظرات (0)


دکتر سعید زیباکلام در نامه‌ای به رئیس‌جمهور با تاکید بر اینکه آیا به ‌راستی بر این باورید که با تحکم‌ و توپ و تشر فضای باز در جامعه و دانشگاه ایجاد می‌شود، نوشت: هنگامی که تشکل‌های دانشجویی جرأت نمی‌کنند پا به میدان بگذارند، به‌ راستی انتظار دارید اساتید به بحث درباره توافق ژنو بپردازند؟

 سعید زیباکلام عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران طی نامه‌ای در واکنش به سخنان روحانی در دانشگاه شهید بهشتی و مصاحبه تلوزیونی نوشت: آیا به‌راستی بر این باورید که با این تحکم‌ها و توپ و تشرها فضای باز در جامعه و دانشگاه ایجاد می‌شود؟

متن کامل این نامه به شرح ذیل است:

" جناب آقای دکتر حسن روحانی، ریاست محترم جمهوری

با سلام و آرزوی عاقبت بخیری،

در سخنرانی اخیر خود خطاب اظهار به دانشگاهیان تألم کرده‌اید که "چرا دانشگاه خاموش است؟" و "چرا دانشگاهیان و اساتید ما سکوت می‌کنند؟" و "چرا فریاد نمی‌زنید؟ چرا وارد میدان نمی‌شوید؟".

ـ جناب آقای رئیس‌جمهور! آیا اساتید دانشگاهی از جریان مذاکرات که همواره توسط وزیر خارجه دولت جنابعالی بر محرمانه‌بودن آن اصرار و تأکید ویژه‌ای داشته‌اند کمترین اطلاعی دارند که بتوانند پس از ارزیابی آن‌ها به میدان آمده اعلام نظر کنند؟


ـ آیا با توجه به نامه جنابعالی به مقام معظم رهبری در صبح اول وقت بعد از توافقات گام اول، و به راه افتادن کارناوال تبریک‌گویی و پایکوبیِ بسیاری از رسانه‌ها از جمله رسانه ملی، به‌راستی شما انتظار دارید اساتید دانشگاهی بی‌هیچ خوف و هراسی به ارزیابی صادقانه توافقنامه ژنو بپردازند؟

ـ آقای رئیس‌جمهور! آیا هنگامی که حضرت عالی با تأکید تمام می‌گویید: "همه اصول و خطوط قرمز نظام" در مذاکرات رعایت شده، "دستاوردهای قطعی این توافق اولیه، به رسمیت شناخته شدن حقوق هسته‌ای ایران است" و نیز "فرزندان انقلابی … توانسته‌اند حقانیت ملت ایران در فعالیت‌های هسته‌ای را در صحنه بین‌المللی اثبات کنند"، به‌راستی انتظار دارید اساتید دانشگاهی بی‌هیچ خوف و نگرانی وارد بحث و بررسی توافقنامة ژنو شوند؟

ـ آقای رئیس‌جمهور! هنگامی که بسیاری از تشکل‌های دانشجویی به واسطه جو رسانه‌ای‌ـ‌امنیتی خاصی که در این ماه‌های اخیر سیطره‌یافته جرأت نمی‌کنند پا به میدان گذاشته از انگشت‌شمار اساتید دانشگاهیِ دل به دریای انقلاب زده دعوت به سخنرانی کنند، جنابعالی به‌راستی انتظار دارید اساتید دانشگاهی به بحث و ارزیابی این به زعم حضرتعالی "کار بزرگ بین‌المللی" بپردازند؟

ـ آقای رئیس‌جمهور! این شعار پسندیده سنجیده‌ای است که می‌فرمایید "این دولت محیط امن برای دانشگاه می‌پسندد" و "محیط امن، یعنی همه احساس امنیت کنند". اما هنگامی که در همان سخنرانی توپ و تشر می‌زنید که "چرا یک عده بی‌سواد که از بخش‌هایی خاص پول می‌گیرند باید حرف بزنند"، آیا به‌راستی انتظار دارید اساتید به آن شعار پسندیده توجه کنند یا از آن سرزنش تند و ناشکیباییِ بسیار نگران‌کننده خوف و هراس به دل گیرند؟

ـ آقای رئیس‌جمهور! این سخن بسیاردرستِ بسیارتکرارشده را حضرتعالی بیان می‌فرمایید که "باید اجازه داد فضای باز سیاسی ایجاد شود". لیکن در همان سخنرانی با ترش‌رویی بسیار می‌فرمایید "شما چکاره هستید که خود را متولی همه چیز می‌دانید؟ با یک شعار و چهره و قیافه، آدم متولی می‌شود؟ به چه مناسبت خود را دلسوزتر از دیگران می‌دانید؟". آیا به‌راستی بر این باورید که با این تحکم‌ها و توپ و تشرها فضای باز در جامعه و دانشگاه ایجاد می‌شود؟ آیا برای تحقق همان فضای باز، درست‌تر نیست به عوض ترشرویی، اجازه بدهیم هر کس از هر صنف و قشر و گروهی می‌خواهد خود را متولی و دلسوز یا دلسوزتر بداند، بداند. اما اگر دلسوزی‌هایش را قبول نداریم تحلیل‌هایش را نقد کنیم؟

ـ جناب آقای رئیس‌جمهور! فرموده‌اید "کسانی که در مذاکرات ژنو، مذاکره کردند نیز از دانشگاه‌ها هستند و از اساتید دانشگاه‌های ما به حساب می‌آیند". آیا به‌راستی بر این باورید که در مذاکره با مستکبران سیطره‌طلبِ زورگو باید استاد دانشگاه بود؟ چند تن از نمایندگان سیاسی کشورهای حاضر در مذاکرات ژنو سابقه استادی دانشگاه داشته‌اند؟ و بالاخره، آیا در مذاکرات با مستکبرانِ قلدرِ زورگو سابقه استادی دانشگاه لازم است یا ایمان و اعتقاد به روز حساب و کتاب و عقاب، پایبندی راسخ به آرمان‌های انقلاب اسلامی، و حراست از عزت و استقلال جمهوری اسلامی و خون شهدای آن؟

ـ جناب آقای رئیس‌جمهور! فرموده‌اید "در دانشگاه‌ها در کنار پرورش بخش علمی و تحقیق، باید به فکر مسائل اجتماعی و سیاسی هم باشیم. دانشجویان باید از منافع ملی و بدخواهان داخلی و خارجی نیز باخبر باشند". بفرمایید دولتمردان و نیز مطبوعات هماهنگ و همسو با دولت در این حدوداً شش‌ماهه که از دولت جنابعالی می‌گذرد چه اقداماتی جهت تمهید و ترغیب چنین محیطی در دانشگاه‌ها انجام داده‌اند؟ آیا واقعاً برای حضرتعالی آشکار نیست که لحن شدید و غلیظ سرزنش‌های‌تان، بی‌سواد یا کم‌سواد خواندن منتقدانی همچون این بندة جهول، به عوض تمهید و ترغیب آن محیط و پرورش دانشجویان متعهد به منافع ملی و مصالح انقلاب و محبّ وطن، هم دانشجویان و هم اساتیدشان را یکجا و با یک ضربه به محافظه‌کاری و عزلت‌طلبی و عافیت‌طلبی‌های فرومایة دنیوی سوق می‌دهد؟ در این صورت، آیا به‌نظر حضرتعالی این قبیل سخنان در جهت پرورش و رشد فرهنگ اجتماعی‌ـ‌سیاسی دانشجویان، و در نتیجه به نفع آرمان‌های انقلاب اسلامی، به‌ویژه استقلال کشور است؟

ـ و بالاخره، جناب آقای رئیس‌جمهور، بسیار بجا و شایستة سؤال کرده‌اید "چرا در علوم انسانی، حقوق، علوم‌سیاسی، اقتصاد و علوم‌اجتماعی رشد نمی‌کنیم و صاحب‌نظر نیستیم…؟" پاسخ این سؤال را در پژوهش‌های متعددی مورد طرح و بررسی مفصلی قرار داده‌ام.  اما در این مقام به همین مقدار باید بسنده کنم که یکی از مهم‌ترین و اصلی‌ترین موانع رشادت و نظریه‌سازی از جانب عالمان حوزه‌های پایه‌ای علوم انسانی و علوم‌ اجتماعی دخالت و اِعمال قدرت صاحبان و رجال سیاسی و حکومتی در عرصه دانشگاه است.

بایسته و ضروری است که حاکمان یاد بگیرند به دانشگاهیان امر و نهی نکنند و آن‌ها را مورد خطاب عتاب و ترعیب قرار ندهند.

ـ در یک کلام، اگر به‌راستی خواهان فضای باز دانشگاهی و شکوفایی اندیشیدن و نظریه‌سازی هستیم تحت هیچ شرایطی با دانشگاهیان سرلشکرانه رفتار نکنیم."

DR Hosseini بازدید : 24 چهارشنبه 20 آذر 1392 نظرات (1)

مقدمه :

1-پول شویی چیست و به چه منظور انجام می گیرد ؟

2-پول شویی در کجا انجام می پذیرد ؟

3-آیا امکان اندازه گیری عملیات پول شویی وجود دارد ؟

 

پولشویی به عنوان یک جرم مالی تأثیر منفی چشمگیری بر رشد و توسعه اقتصادی کشورها به جای می‌گذارد.
 اگرچه اندازه گیری این آثار منفی به آسانی میسر نمی‌شود، اما شواهد موجود از آن حکایت دارد که این قبیل فعالیت‌های مجرمانه نه تنها موجب استمرار فعالیت های مجرمانه دیگری می شود ، بلکه سبب :
- تخریب بازارهای مالی
- ورشکستگی بخش خصوصی (که به صورت قانونی مشغول فعالیت است)،
-کاهش بهره‌وری در بخش واقعی اقتصاد
-افزایش ریسک خصوصی سازی،
- تخریب بخش خارجی اقتصاد ،
- بی‌ثباتی در روند نرخ‌های ارز و بهره،
- توزیع نابرابر درآمد و آثار منفی دیگر می‌شود که همه آنها به نحوی رشد و توسعه اقتصادی را تحت تأثیر منفی قرار می‌دهند.
گرچه در کشورهای مختلف تلاش زیادی به منظور مبارزه با جرم پولشویی انجام شده ، به دلیل گستردگی جرم مذکور  نبود اطلاعات لازم درباره آن ، به خصوص در کشورهای در حال توسعه، نتیجه فعالیت چندان رضایت بخش نبوده است.
در این مقاله، به منظور تبیین و شناسایی پدیده پولشویی، به بررسی مفهوم و تأثیرات منفی آن بر اقتصاد کشورهای در حال توسعه خواهیم پرداخت. در آغاز مفاهیم اساسی پولشویی و این که پولشویی در کجا، به چه منظور و چگونه انجام می‌گیرد بررسی می‌شود. سپس به تجزیه و تحلیل آثارمستقیم و غیرمستقیم پولشویی بر بخش مالی و بخش واقعی اقتصاد می‌پردازیم.
 مقدمه:
پولشویی از جمله فعالیت‌های ناسالم اقتصادی است که خود زاییده و در عین حال تکمیل کننده فعالیت‌های مجرمانه دیگری به حساب می‌آید. چنین فعالیتی نه تنها اقتصاد کشورها، روابط اجتماعی و سیاسی آنها را نیز تحت تأثیر منفی و زیانبار خود قرار می‌دهد. به همین علت، بررسی اثرت منفی و نحوه مبارزه با آن در دستور کار سیاست‌گذاران اقتصادی و مورد توجه دستگاه قضایی کشورها قرار گرفته است. گرچه تلاش زیادی در جهت مبارزه با این جرم مالی انجام گرفته، به علت پیچیدگی عملیات پولشویی و گستردگی آثار و تبعات منفی اقتصادی و اجتماعی آن از یک سو، و فقدان تحقیق و پژوهش‌های لازم برای شناسایی این پدیده، به خصوص در کشورهای در حال توسعه از سوی دیگر، توفیق چندانی به دست نیامده است.
اقتصاد ایران به علت قرار گرفتن در کریدور فعالیت‌های قاچاق، فعال بودن بخش های زیر زمینی، نبود قوانین و مقررات لازم برای مبارزه با پولشویی، به حساب می‌آید. از این رو ، لازم است با تلاشی دو چندان ، ضمن برخورد با پدیده پولوشیی ، به تدوین و اجرای سیاست هایی به منظور جلوگیری از پیدایش زمینه و شرایط تحقق آن اقدام شود .
 پولشویی چیست و به چه منظور انجام می گیرد ؟
در مقالات و سخنرانی های ایراد شده ، عمدتاً ، پولشویی را به معنای قانونی کردن درآمدهای غیر قانونی ، مشروع کردن پول های نامشروع  یا تطهیر پول های حرام تعریف نموده اند . اما ، واقعیت این است که در عملیات پولشویی نه در آمدهای غیر قانونی ، قانونی می شود نه پول حرامی تطهیر می شود و نه پول نامشروعی به پول مشروع تبدیل می شود . قانونی شدن یا مشروع بودن هردرآمدی ( فارغ از بار ارزشی که این مفاهیم به دنبال دارند ) از نظر اقتصادی ، نه تنها باید ضرری به اقتصاد یک کشور نداشته باشد ، باید به عنوان یک عنصر موثر در رشد و توسعه اقتصادی ایفای نقش کند .
در عملیات پولشویی ، به عنوان یک فعالیت مجرمانه مالی ، درآمدهایی که زاییده فعالیت های غیر قانونی است به گونه ای با درآمدهای حاصل از فعالیت های قانونی در می آمیزد که امکان شناسایی و تفیک آن ها از یکدیگر ممکن نیست و می توان از این درآمدهای غیر قانونی با حداقل ریسک برای فعالیت های دیگری در آینده استفاده کرد .
عملیات پول شویی به منظور تأمین منابع برای فعالیت های مجرمانه بعدی در مقایسه با دیگر آثار منفی آن از اهمیت بیشتری برخوردار است . این که پولشویی می تواند به عنوان یک جرم مستقل در نظر گرفته شود و حساسیت به وجود آمده برای مبارزه با پولشویی و مجازات در نظر گرفته شده و برای آن به میزان بیش از مجازات لحاظ شده برای جرائم منشاء می تواند به همین دلیل باشد .

پولشویی در کجا انجام می گیرد ؟
انجام هر فعالیت مجرمانه نیازمند شرایط و محیط مناسب برای تحقق آن جرم است .
شناسایی این شرایط برای جلوگیری از وقوع جرم اهمیت زیادی دارد . بررسی ماهیت جرم پولشویی و شواهد موجود نشان می دهد که پولشویی در محیطی که شرایط زیر را داشته باشد قابل انجام خواهد بود .
- کریدور فعالیت ها مجرمانه و غیر قانونی باشد .
- بخش های غیر رسمی اقتصادی فعال باشند .
- بخش های رسمی ، به خصوص بازار مالی از کارایی لازم برخوردار نباشد .
- قوانین ضد پولشویی چندان فعال نباشد .
- ریسک عملیات پولشویی چندان قابل توجه نباشد .
بازارهای مالی به صورت حاشیه ای و توسعه نیافته ، ام مرتبط با بازارهای مالی پیشرفته وجود داشته باشد .
روش های پول شویی برای دست اندر کاران بازارهای مالی قانونی ، بانک ها و دیگر عوامل اجرایی شناخته شده نباشد .
و به راحتی بتوان درآمد به دست آمده را برای  فعالیت های مجرمانه دیگر به مکان های دیگر انتقال داد.
  آیا امکان اندازه گیری حجم عملیات پولشویی وجود دارد ؟
جواب صریح و روشن این است که ، متأسفانه ، تاکنون روش قابل قبولی برای اندازه گیری حجم پولشویی ارایه نشده است . با توجه به وابستگی عملیات پولشویی با فعالیت های غیر رسمی اقتصادی طبیعی است که نباید انتظار برآورد حجم پولشویی را داشته باشیم . گرچه در مطالعات تجربی به عمل آمده روش هایی ارایه شده که از آن جمله می توان روش پنج درصد GDP هر کشور ، بررسی مازاد پس انداز در نظام بانکی ، روش داده ها و ستاده ها و ، همچنین ، روش خرد به شکل مراجعه به بازار و تحت نظر گرفتن افراد مجرم ، چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیر مستقیم ، را نام برد . اما هیچ یک از این روش ها توان برآورد دقیق و قابل قبول حجم پولشویی را نداشته اند .

DR Hosseini بازدید : 30 چهارشنبه 20 آذر 1392 نظرات (0)

آرمگدون عقیده ای صهیونیستی ... نه اسلامی

جای تعجب  است ، وقتی ملاحظه می شود، برخی از نویسندگان مسلمان ساده اندیش مروج عقیده ی اسطوره ای و منحصر به فرد صهیونیستی هستند و درباره ی باور ناروای این قوم منحرف کتاب ها ومقالات بسیاری به زیور طبع می آرایند، مثل این که، بخشی از اعتقادات مذهبی ماست! منظور، اعتقاد به «آرمگدون» است که افکار و اندیشه های برخی از مردم متوجه آن شده و سوالات بسیاری پیرامون آن طرح می کنند.

اما آرمگدون چیست؟

در توضیح لازم است، ابتدا به این نکته اشاره کنیم که ما بنابر آنچه پیامبر اسلام (ص) به ما خبر داده است، به مهدی موعود ( عج) ایمان داریم . هم چنین به دومین بازگشت مسیح پسر مریم (ع) معتقدیم و نیز ایمان داریم که مسیح  دروغین ، در آخر الزمان،  ظاهر خواهد شد و فتنه ها و بلواهای بسیار برپا می شود و این اخبار را سنت به ما داده است از آرمگدون ، در قرآن و سنت ، سختی به میان نیامده است و از پیشوایان ما نیز مطلبی در این باره نقل نشده است، این عقیده، بخشی از اعتقادات بنیادگرایان انجیلی آمریکاست که یک پنجم آمریکایی ها را تشکیل می دهند و مسیحیت را با صهیونیسم در آمیخته اند و اعتقاد دارند، برای بازگشت دوباره ی مسیح (ع) به زمین، باید جنگ هسته ای بزرگی ، در جایی به نام «آرماگدون » میان اردن و فلسطین ، به وقوع پیوندد و به نابودی و تخریب اکثر شهرهای جهان انجامد .

این بنیاد گرایان معتقدند نیروهای شرف بی ایمان، منظور اعراب و مسلمانان علیه اسرائیل متحد خواهند شد و ارتشی چهار صد میلیونی ، دشمن مسیح ، گرد خواهند آورد و با او خواهند جنگید. اما مسیحف اولین ضربه را ، با سلاح های کشنده ی خود، بر آن ها وارد خواهد آورد و این ارتش را از بین خواهد برد وخون تا افسار اسب ها خواهد رسید این جنگ فرجامی خوشایند خواهد داشت و با ایمان آوردن یهود به مسیح  به عنوان  منجی ایشان، به پایان خواهد رسید، پس از این که دو سوم آن ها در این نبرد از بین می روند . مسیح مومنان به خویش را ، به بالای ابرها می برد، سپس با آن ها فرود خواهد آمد و برای هزار سال ، زندگی سعادتمند خواهند داشت.

برای خواننده جای تعجب نیست، اگر ملاحظه کند، در توصیفاتی که از این جنگ هسته ای می شود، تخیلات و اوهام نیز راه یافته است! در ظاهر به نظر می رسد، این جنگ هسته ای ، بر پشت اسبان به وقوع می پیوندند!!

این افراد فراموش می  کنند که  مسلمانان سلاح هسته ای مانند اسرائیل و غرب، در اخیتار ندارند و به این نکته توجه نمی کنند که مسلمانان به خداوند، به عنوان خدا و به مسیح ، به عنوان یکی از پیامبران و فرستادگان خدا اعتقاد دارند و منتظر بازگشت دوباره ی او هستند تا برای یاری رساندن به مظلومان ومستضعفان جهان از او پیروی کنند و در این شکی نیست که دشمنان مسیح (ع) ظالمان و کافران و فاسدان هستند .

این بنیاد گرایان اعتقاد دارند که شرط بازگشت مسیح، برپایی مملکت بزرگ اسرائیل و ساخت مجدد هیکل سلیمان، بر خرابه های مسجدالاقصی است . به همین دلیل ، مدعی یاری یهود هستند، چون معتقدند، ملت برگزیده ی خداوند قوم یهودند و هرکه آن ها را یاری کند، خداوند او را دوست دارد و هر که با آن ها به جنگ برخیزد، مقابل اراده ی خداوند مقاومت کرده است!

این افکار و اندیشه های بنیاد گرایانه از آن گروهی افراطی نیست، بلکه اعتقاد بخش وسیع و گسترده ای از مردم است و فرهنگ و راویان مذهبی خاص خویس را دارد . همان گونه که ادبیات، هنر، آموزه های مذهبی و مدرسه ای خاص آن ها، از اصول ومبادی انجیلی و پس از آن صهیونیستی شکل گرفته است به همین دلیل ، این افکار و اندیشه ها تأیید و حمایت مادی و سیاسی این گروه از مردم را به خود اختصاص داده است که ده ها میلیون بنیاد گرای آمریکایی و اروپایی را تشکیل می دهد و در چارچوب دویست و پنجاه سازمان انجیلی اصولگرا فعالیت های خود را دنبال می کنند و تمام آن ها بدون استثناء حامی و پشتیبان اسرائیل هستند .

در نتیجه این بنیادگرایان اعتقاد دارند، این که اگر مسئولان آمریکایی برنامه ای برای صلح جهانی بریزندو به موجب آن حتی یک وجب از سرزمینی که خداوند به ملتی ( که مالک قدیمی ترین حق تملک زمین در میان انسان ها است) عطا کرده است از آن ها بگیرند و به دیگران بدهند گناه بزرگی مرتکب شده اند بدین ترتیب آن ها تجاوزات اسرائیل به اعراب، اعم از جنگ ها، قتل ها، کشتارها، الحاق زمین ها، بمباران تأسیسات و مناطق و تخریب منازل را توجیه می کنند، چون تمام این ها برای تأمین امنیت اسرائیل ضروری است و ادعا می کنند، همیشه این اعراب هستند که آغاز گر جنگ و خواهان نابودی اسرائیل ، مملکت خداوند و یهود ملت خداوند، هستند .

تا زمانی که اتحاد شوروی پابرجا بود، این بنیادگرایان انجیلی عنوان می کردند ، این همان کشوری است که نیروهای شر را رهبری خواهد کرد و با اعراب و مسلمانان متحد خواهد شد و به جنگ مسیح خواهد آند . چون، اتحاد شووری سلاح هسته ای داشت و دشمن غرب و کافر و کمونیست بود. بی شک فروپاشی بلوک شرق باعث شد، سناریوی آرمگدون بازیگر اساسی ومهم خویش را از دست بدهد. اما صاحبان این پیش گویی ها از تحقق نیافتن پیش گویی های دروغین خویش شرمگین نشدند و از تغییر میدان و عرصه ی سیاست جهانی بر خلاف دیدگاه عجیبشان خجل نگردیدند، به همین دلیل ، دوباره دست به تقسیم نقش ها زدند و این بار ، اعراب ومسلمانان را نیروهای جدید یأجوج ومأجوج معرفی کردند و از دولت هایشان خواستند که بمب های هسته ای بیش تری تولید کنند و به اسراییل بدهند، چون توقف روند تسلیحات جایز نبود، صداهایی به گوش رسید که توقف این روند را خلاف اراده ی خداوند و پیش گویی های ایشان برای آینده به شمار آورد! نمی دانیم ، آیا تبدیل آمریکا به انبار سلاح های اسرائیل و لنگر انداختن ناو هواپیما بر آمریکا، در بندر حیفا، نیز بخشی از سیستم ونظام مذهبی بنیاد گرایان صهیونیست شده است؟!

نظریه ی آرمگدون، در بحران های بسیاری تکرار شده است، از جمله ، هنگامی که اسرائیل لبنان را ، در سال 1982 ، اشغال کرد، یکی از رهبران و مبلغان مشهور این جنبش ، به نام «پت رابرتسون »، در تلویزیون از رعب و  وحشتی سخن گفت که جنگ آرمگدون به دنبال خود دارد و تأکید کرد ، که در پایان سال 1982 ، قیامت برپا خواهد شد، هسته و کانون این قیامت اتحاد شوروی است، چون آغاز گر جنگ می باشد و آمریکا را بمباران هسته ای خواهد کرد.

طی جنگ آزاد سازی کویت،  در سال 1991 ، نیز چنین پیش گویی هایی به گوش رسید و برخی از رهبران اصولگراگمان بردند، جنگ دوم خلیج ( فارس )  آغاز نابودی جهان و بازگشت دوباره ی مسیح است . در حالی که این عقیده ف در قرون وسطی نیز مورد استفاده قرار گرفته بود، هنگامی که آتش جنگ های مذهبی ، در اروپا ، بر افروخته شده بود یا زمانی که اروپایی ها جنگ های صلیبی  خود را علیه مشرق اسلامی آغاز کرده بودند. آن ها در آن زمان نیز اسطوره ی وحشتناکی را ترویج می کردند بدین معنا که ، آن ها برگزیده شده اند، تا این جنگ های وحشیانه را برای «آزاد ساختن» قدس به راه اندازند که مسیح بازگردد و در بیت المقدس اقامت گزیند.

درکتاب «ستاره ی در حال افول زمین » اثر «هال لندسی » نویسنده ی اصولگرایی آمریکایی، ملاحظه می کنیم، وی معتقد است، آمریکایی ها باید کره ی زمین را نابود کنند؛ که البته این نابود شدن شامل خود آن ها نیز می شود. آن ها باید خود و هرآنچه در اختیار دارند، مانند: درختان، گل ها ، اشعار، هنرها، ادبیات، موسیقی و غیره، همه را ازمیان ببرند تا دیگر چیزی از گذشته برای ایشان باقی نماند و فردایی بر روی زمین وجود نداشته باشد. از این کتاب هشت میلیون نسخه فروش رفت و در دهه ی هفتاد پر فروش ترین کتاب جهان بود .

نکته ی جالب یا هولناک این است که «رونالد ریگان» رئیس جمهور پیشین آمریکا، به نظریه ی آرمگدون اعتقاد داشت و سیاست خارجی و داخلی ایلات متحده را با آن در آمیخته بود. او اجازه نداد، حد و حدودی برای مجهز شدن به سلاح های هسته ای در نظر گرفته شود و در سال 1986 ، از آن جهت به لیبی حمله کرد که اعتقاد داشت، این کشور در جناح مخالف اندیشه ی آرمگدونی است به همین دلیل، برنامه ای تسلیحات و جنگ ستارگان ، سرعت بیش تری به خود گرفت، چون آرمگدون، در جنگ عادی و خالی از سلاح ، به وقوع نخواهد پیوست و نمی توان به دولتی مانند عراق اجازه داد، چنین سلاح هایی در اختیار داشته باشد، زیرا بنابر اعتقاد و فهم رهبران بنیادگرای انجیلی ، این مخالف خواست خداست و کشور عراق، «مملکت شر» به شمار می آید.

توجه «ریگان» به بودجه ی نظامی و سست شدن اعتقادات و مذهب ملی اش ترس و نگرانی هایی در او ایجاد نمی کند . چرا باید به این چیزها توجه کرد و وقت خود را صرف نگه داری و محافظت از اشیاء کرد تا به دست نسل های آینده برسد، در حالی که همه چیز سرانجام طعمه ی آتش خواهد شد ؟ !

تمام این افکار و اندیشه ها با دیدگاه «ریگان» منطبق  است که آن را از سفر رویا و از پیش گویی های حزقیال می گیرد و معتقد است ، تحقق آن ها، در جهان عاری از سلاح ، ممکن نیست. زیرا بر اساس برداشت «ریگان » و رهبران بنیادگرای صهیونیست، این مخالف خواست خداست.

هنگامی که ارتش اسرائیل کرانه ی باختری ونوار غزه را اشغال می کند، افکار و اندیشه های آرمگدونی جانی دوباره می گیرند و صاحبان ومدعیان  این افکار و اندیشه ها فراموش می کنند که ارتش اسرائیل ، یعنی ارتشی بزرگ تر از همه ی ارتش های ممالک اروپایی و پنجمین ارتش جهان آن روز با غیر نظامیانی به جنگ می پردازد که سلاح
آن ها تفنگ های ساده و سنگ است ، نه بمب های هسته ای و این جنگی هسته ای به شمار نمی آید که جهان را ویران ونابود کند .

بنابراین، وظیفه ی ماست که از آرمگدون ، اسطوره ، حقیقت یا عقیده ی مذهبی برای خویش نسازیم .

هم چنین باید از صاحبان این نظریه به دور و بر حذر باشیم که از متون مذهبی تورات، جهت توجیه خصومت های شخصی خویش ، علیه اعراب ومسلمانان استفاده می کنند و برای آن حد و مرزی قائل نمی شوند. چون آن ها دستگاه های تبلیغاتی و اطلاعات گسرتده ای دارند و آن چنان ملل جهان را تحت تأثیر خویش قرار می دهند که تصور آن میسر نیست از این رو، به راحتی می توانند، جهان را به لبه ی پرتگاه هلاکت بکشانند.

پیرامون این خطر «گریس  هالسل»  نویسنده ی آمریکایی ، که از این طایفه روی برگردانده است، می گوید: «پس از زیارت حرم شریف، این ترس به من دست داد که اگر یهودیان افراطی ، در کنار مسیحیان افراطی ، جنگ مذهبی، علیه مسلمانان، به راه اندازند و اگر مقدس ترین اماکن اسلامی را تخریب کنند، باعث شعله ور شدن جنگ جهانی سوم وکشتار هسته ای خواهند شد در این هنگام، از خود پرسیدم : آیا نادیده گرفتن احساسات مسلمانان بیانگر بنیادگرایی مسیحی است؟ و آیا درست است، رهبران بنیادگرای مسیحی ، به احساسات بیش از یک میلیارد مسلمان ، در شصت کشور جهان، توجه نکنند، و آن را تحقیر کنند؟ » من (نویسنده) احساس می کنم، تلاش عملی سازمان یافته و منطقی ، برای از بین بردن این نظریه ی خطرناک ومحدودکردن تأثیر آن بر جامعه ی آمریکا لازم است و این میسر نمی شود ، مگر از طریق دستگاه های تبلیغاتی ، که جوامع غربی را هدف قرار دهند وعقل غربی را مخاطب، به گونه ای که آن ها بتوانند منطق و توجه به عمق مسائل و دقت در مفاهیم را یک جا در خود گرد آورند و اسطوره ی آرمگدونی و فرجام هسته ای جهان را از بین ببرند و از خاطره ها و یادها محوکنند.

عقیده ی هزاره ی خوشبختی نزد انجیلی ها

بنیادگرایی انجیلی و اصول اعتقادات آن ریشه های عمیقی در انگلستان و آمریکا دارد و بیانگر رابطه ی گرم و صمیمانه ی بینادگرایان انجیلی با یهودیان است در این میان، صهیونیست های مسیحی یک طرف و صهیونیست های یهودی طرف دیگر این جریان قرار دارند. اصطلاح صهیونیسم مسیحی ، برای بسیاری از تحصیل کرده ها و آکادمیک ها ، جدید است، اما واقعیت دردناکی است که، در قرن شانزدهم و هفده انگلستان شاهد نشو و نمای آن بود ، بدین ترتیب می توان گفت، با این که پیش از صهیونیسم یهودی پای به عرصه ی وجود گذاشت، که در اواخر قرن گذشته با آن آشنا شدیم. با این حال، همیشه در مقابل آن سر فرود می آورد در این میان ، جنبش اصلاح مذهبی پروتستان تأثیر به سزایی بر جنبش بنیادگرایی گذاشت  چون روحانیون کلیسای اصلاح طلب،  خواهان بازگشت به عهد قدیم وتفسیر ظاهری آن شده بودند و در پی آن، کتاب مقدس در دست رس عامه ی مردم قرار گرفته بود، درحالی که تا پیش از این خواندن و تفسیر آن فقط مختص مردان کلیسا بود. به همین منظور، بسیاری از این افراد به مطالعه وتفسیر کتاب مقدس، بر وفق دیدگاه های خویش، روی آوردند و در این تفسیرها علاوه بر این که هر دو عهد کتاب را مد نظر قرار می دادند، به تفاسیر سمبلیک و مبهم نیز روی آوردند .

این باعث شد ، عقاید بنیادگرایی ، اعتقاداتی جدید، در تاریخ کلیسای غرب تلقی شود و یهود در آن از دشمنان خداوند و مسیح و نفرین شدگان به متل مبارک و برگزیده ی خداوند مبدل شوند گذشته ها فراموش شود و مملکت اسرائیل ، در تورات، به دولت سرائیل ، در فلسطین، تبدیل شود . همان گونه که تاریخ جای گزین آینده شد و پیش گویی های کتاب ها به واقعیت های سیاسی و رویاها به حقایق وتئوری ها تبدیل شدند و سود ومنفعت دنیا مقدس، امری مذهبی و لاهوتی شد.

بر اساس آنچه «ریجنیا شریف» درکتاب «تأثیر ارزش های صهیونسم  غیر یهودی بر اندیشه ی غرب » می گوید:

«اروپای پیش از اصلاح مذهبی ، یهود را ملت برگزیده ی خداوند که خداوند برای ایشان بازگشت به سرزمین مقدس را ، مقرر کرده باشد به شمار نمی آورد و اگر یهودی  برای امری برگزیده می شد، آن امر لعن ونفرین بود و یهودکافر ومرتد و قاتل مسیح به شمار آورده می شدند و هیچ علاقه ای به بازگرداندن شکوه گذشته نژاد عبری وجود نداشت، همان گون که هیچ امیدی به احیای دوباره ی روحی یا قومی یهود یاکوچک ترین نظری در تملک فلسطین به دست ایشان، وجود نداشت در قرون وسطی ، اصلاً صهیونیسم غیر یهودی، در اروپا، موجودیتی نداشت و اسرائیل صرفاً نام یکی از ادیان زمین بود و هیچ اندیشه ای  وجود نداشت که برای اسرائیل خصوصیات و صفات قومی در نظر گیرد.»

آثار برجای مانده از این افکار و اندیشه ها ، که در اروپا منتشر شده بود، بسیار وحشتناک و مخوف بودند. دعوت ها و خواسته هایی ، جهت آغاز جنگ های صلیبی جدید، برای «آزاد ساختن » فلسطین سر برآورد، از جمله در دانمارک «هالگر پولی » پادشاهان اروپا را تحریک و تشویق کرد که برای آزاد ساختن فلسطین و قدس، از دست کافران ( مسلمانان) و اسکان یهود، ( وارثان اصلی و مشروع این سرزمین!! ) در آن، حمله ی صلیبی جدیدی تدارک ببینند.

در سال 1649 ، عریضه ی ذیل، از سوی «جوانا وکارتریت » دو بنیادگرای انجیلی، به دولت انگلستان فرستاده شد:

«باشد که ملت انگلستان و ساکنان سرزمین های اطراف آن ، اولین کسانی باشند که پسران و دختران اسرائیل را، بر کشتی های خویش  حمل کنند و به سرزمینی که به اجدادشان، ابراهیم و اسحاق و یعقوب ، وعده داده شده بود و میراث ابدیشان می باشد، بازگردانده شوند».

به این ترتیب دومن طرح و برنامه ی بنیادگرایی پروتستانی از آغاز ، جهت مهاجرت دادن یهود به فلسطین  ، اجرا شد تا مطابق پیش گویی های وارده، در تورات دولتی ، برای اسکان ایشان در آن جا تدابیری اتخاذ شود. در این باره «شافتسبری» ، مبلغ بنیادگرای بریتانیایی ، می گوید:

«شام را با پالمرسن، وزیر امور خارجه ی انگلستان، صرف کردم . وقتی تنها شدیم با او، درباره ی برنامه ها و طرح های خویش، جهت اسکان یهود، در فلسطین، سخن گفتم . به نظر می رسید، به مذاق او خوش آمده باشد. در این باره از من سوالاتی کرد و وعده داد، در این خصوص تأمل کند.

عنایت وتوجه الهی ، چقدر زیبا و دل انگیز است! به ویژه آن که با ادوات بشری نیز همراه شود. خداوند پالمرسن را برگزیده بود تا وسیله ی خیر برای ملت قدیمی اش شود و وفاداری خویش را به میراثشان ابراز و  به حقوق ایشان اعتراف کند به نظر می رسد، بیش از این ها در این  راه باید سعی وتلاش کند اگر چه انگیزه ی مذهبی اش شرافتمندانه است، اما او چندان قدرتمند نیست.

مجبورم از ابعاد سیاسی ، مادی، تجاری و بازرگانی ( استعماری ) با او به بحث و گفت وگو بپرداز، چون او به سان آقایش بر قدس نمی گرید و نمی خواهد این شهر به شکوه و جلال گذشته اش باز گردد»

از این جا بود که «همکاری » میان بنیادگرایان و سیاستمداران آغاز شد و اهداف ومنافع آن ها، در یک نقطه، با یکدیگر تلاقی کرد و بدین طریق آن ها خواستند ، هریک به اهداف خویش برسند همسر پالمرسن، در این باره ، به یکی از دوستان خود می گوید:

«عوامل تندروی مذهبی ، درکنا ما ایستاده اند و شما می دانید، قدرت پیروان آن ها، در این کشور، چقدر است . آن ها مصمم هستند، قدس و سراسر فلسطین، برای یهود باقی بماند و یهود به آن جا بازگردند تمام تلاش آن ها بر بازگرداندن یهود متمرکز شده است.»

اما «ویلیام هسلر» بنیادگرای انجیلی ، وابسته سفارت بریتانیا، در اتریش که بر آموزه های انجیلی و صهیونیسم مذهبی پرورش یافته بود، به خوبی توانست با توجه به موقعیت شغلی خویش، به عنوان یک دیپلمات، علایق مذهبی و سیاسی و صهیونیستی را یک جا گرد آورد . از این گذشته ، او حلقه ی ارتباط میان صهیونیسم انجیلی پروتستانی و صهیونیسم یهودی بود. وی کتاب خویش «بازگشت یهود به فلسطین» را، در سال 1894 ، دو سال پیش از انتشار کتاب «دولت یهود » هرتزل منتشر کرد و هنگامی که کتاب هرتزل منتشر شد وهسلر ان را مطالعه کرد، خواهان دیدار با نویسنده  اش شد در سال 1896 ، ملاقات میان دو قطب بنیادگرایی صهیونیستی ، یکی مذهبی و دیگری سیاسی، یکی مسیحی و دیگری یهودی صورت گرفت. هرتزل پیرامون این ، دیدار درخاطراتش  می گوید:

«ویلیام هسلر آن مرد محترم، وابسته سفارت انگلستان در این جا به دیدارم  آمد، دو دست بسیار حساس داشت، دارای محاسنی بلند و سفید بود او علاقه بسیاری به راه حل پیش نهادی من ، برای حل مسئله ی یهود نشان داد وحرکت مرا ، نقطه ی تحول پیش گویی ها به شمار آورد، خود او نیز دو سال پیش آن را پیش گویی کرده بود...».

اگر انگلستان نقش اساسی ، در برپایی و تأسیس اسرائیل ، مملکت جدید خداوند، از طریق وعده بالفور، در سال 1917 ، و سیاست قیومیت بر فلسطین داشت و در این راه مذهب و سیاست را با هم در آمیخت، آمریکا نیز نقش کمتری از انگلستان نداشت، این کشور، اولین کشوری بود که دولت بینادگرای صهیونیستی را به رسمیت شناخت و در تمام ابعاد و زمینه ها از آن حمایت کرد از جمله مهم ترین ریاست جمهوری که ، پیشینه های توراتی با خود حمل می کرد و این پیشینه ها نقش اساسی ومهم در زندگی و سیاست های او داشت، «ترومن» بود، او خود تورات را خوانده بود و در آن تحقیق و تفحص کرده بود و به عنوان یکی از دانش آموخته های تورات، به توجیه تاریخی تأسیس وطنی قومی برای یهود پرداخت . وی معتقد بود که وعده ی 1917 بالفور، امید و آرزوهای دیرینه ی ملت یهود را محقق ساخت. داستان زندگی خصوصی ترومن و شخصیت او مملو از اقتباس ها و اشارات توراتی است که نشان می دهد، آموزه های یهودیت مسیحی تا چه اندازه در وجود او رسوخ کرده بود.

«ترومن» از جمله تعمیدی هایی بود که به شدت به ایده ی برانگیختگی و تأسیس مجدد مملکت قدیمی و یهودی خداوند اعتقاد داشت ومعروف است که علاقه خاصی به مزبور 137 از مزامیر داوود داشت که با این سخن آغاز می شد: «بر رودهای بابل نشسته بودیم و چون به یاد صهیون افتادیم، به گریه افتادیم .» ترومن اعتراف می کند که هرگاه داستان فرود آمدن وصایای دهگانه را در سینا خوانده است، احساسی عیجیب سراسر وجود او را فراگرفته و تصریح کرده است: «موسی اصول ومبادی قوانین این امت (یهود) را در کوه سینا دریافت کرده است.»

هنگامی که «ادی جاکوبسون» ترومن را به حاضران انستینو لاهوتی یهود معرفی کرد، او را شخصیتی توصیف کرد که به خلق دولت اسرائیل کمک بسیار کرده بود. ترومن در پاسخ به این توصیف به ایده ی همیشگی صهیونیسم بنیادگرا پیرامون تعمید و برانگیختگی استناد جست و گفت : «منظور شما از این سخن چیست که به خلق یهود کمک کرد؟  من کورش هستم ، من کورش هستم . چه کسی می تواند، کورش را فراموش کند، همو که یهود را از تبعدیگاهشان در بابل به قدس بازگرداند؟ »

این فقط ترومن نیست که چنین سخن می گوید.تورات نزد مسیحیان آمریکا بیش از هرکتاب دیگری منبع ایمان و اعتقادات است. زبان و تصورات و تخیلات و توجیهات اخلاقی و مبارزات بشری این کتاب، بخشی جدایی ناپذیر از شخصیت آمریکایی است و پیامبران، پادشاهان ، بت پرستان وعامه مردم ( که قرن ها پیش، در اسرائیل قدیم، زندگی می کرده اند)، دوباره برخاسته اند تا آمریکا، نقش های تاریخی خود را چه در روزهای درخشان و تابناک و چه در تنگناها و بحران ها ایفا کند.

این تربیت دوران کودکی ، در منزل ومدرسه است که باعث می شود، مسیحیان، در وجدان و تخیلات خویش در گذشته ای توراتی به سر برند و فرهنگ تورات بخش اصلی وجدایی ناپذیر فرهنگ ایشان را تشکیل دهد.به گونه ای که احیای عهد قدیم و تمسک به آن ، عنوان یک عقیده و تاریخ فرهنگ تلقی شود، ( نه یک اسطوره  و میراث مردمی ) و سرانجام علایق و جریان های مذهبی جدیدی را در میان طوایف پروتستانی به وجود آورد، مانند طایفه ی تدبیری ها و پیورتن ها .

بنابراین جای تعجب نیست، که آمریکای بنیادگرا، خود را در آغوش اسرائیل بنیادگرا بیندازد، همچنین میراث روحی ومعنوی مشترک بین روسای جمهوری و نمایندگی مجلس سنا ونمایندگی مردم و نیز یهودیان بنیادگرای آمریکا و بنیاد گرایان مسیحی انجیلی باعث شود، این رابطه ی گرم و صمیمانه جدایی ناپذیر باشد. بنابراین می توان گفت، این رابطه صرفاً از اثتلاف استراتژیک یانظام امپریالیستی نشئت نمی گیرد، بلکه الهام مشترکی است که از آیات و آموزه های تورات گرفته شده است .

این جاست که محرک اصلی  مجلس نمایندگان آمریکا، در حمایت از اسرائیل غاصب ، مشخص می شود. این حمایت آن قدر وسیع و گسترده است که فراتر از فشار لابی معروف یهود است. «توماس جی لین» نماینده ی مجلس نمایندگان آمریکا در سال 1944 ، از این رابطه چنین تعبیر می کند:

«برای این که یهود مملکت خداوند را بنا کنند، نباید به عنوان اقلیتی عاجز و ناتوان در میان سایر ملل پراکنده شوند و همان گونه که پیامبران بشارت داده اند،  باید دولتی داشته باشند تا در آن کار کنند و سیستم اجتماعی خویش را آن چنان متحول کنندکه نمونه و الگوی تمام جهانیان باشد و ملل دیگر از آن درس بگیرند. »

«کابوت لودج» رئیس هیئت روابط خارجی کنگره، در سخنرانی خود، در بوستون، در 1922 ، پیرامون «روح تعصب در قبال مسئله ی فلسطین» چنین گفت:

«به نظر من، این بسیار خوب و تحسین بر انگیز است که ملت یهود، در سراسر جهان برای افراد هم کیش خویش ( که تمایل به بازگشت به سرزمینی دارند که مهد آن ها بود وبرای هزاران سال در آن به سر می بردند . وطنی قومی ملی بنا کنند من هرگز نمی توانم، تصور کنم، قدس و فلسطین زیر سلطه ی محمدی ها ( مسلمانان) باشد . باقی ماندن قدس و فلسطین که برای یهود مقدس است و سرزمینی که برای تمام ملل بزرگ مسیحی غرب مقدس به شمار می آید در دست ترک ها ( مسلمانان) برای سال های سال ، چون لکه ی ننگی است بر پیشانی تمدن، که باید آن را پاک کرد.»

و از آن جا که این تدین بنیاد گرایانه، از ابتدا با طمع ورزی و چشم داشت های سیاسی در آمیخت، بنابراین دروغ، تحریف و تزویر زیادی نیز در آن وارد شد و باعث انکار ، حقوق وموجودیت و تمدن دیگران گردید این بی توجهی به حقوق دیگران، مسیحیان شرقی را (که در فلسطین، در امنتیت کامل، در کنار مسلمانان و «یهودیان» به سر می برند) نیز در برگرفت این بنیاد گرایان هنگامی که هر آنچه می خواستند، در فلسطین کردند، دست به توجیه کرده های خویش زدند و اعراب را مردمانی احمق و کودن و تنبل ( سمبل «قبایل بدوی و صحرانشین» و ناتوان در استفاده ی از زمین و کنترل امور کشور) توصیف کردند و وعده «بازگشت» یهود را به این سرزمین، تنها راه «حل» مشکلات ایشان به شمار آوردند.

با توجه به این اعتقادات بنیاد گرایانه صهیونیستی «جان ویلیام راش » ، ژئولوژیست معروف، در سال 1988 ، چنیننوشت:

«تا کنون  هیچ ملتی نتوانسته است ، کشوری در فلسطین برپا کند و در این کشور وحدت یا روح ملی به وجود آورد. قبایل فقیری که از عناصر و عوامل مختلف تشکیل  شده اند، در این سرزمین مستأجر و صاحبان «موقت» زمین به شمار می آیند . آن ها به انتظار شایستگانی هستند تا زمین را برای همیشه تملک کنند» و «مانیر تزهاگن » بنیادگرای آمریکایی، می گوید:

«اعراب فلسطین هیچ گاه به موهبت های طبیعی دست نخواهند یافت و یهودیان همیشه در رأس هرم باقی خواهند ماند یهود خواهان تشکیل دولتی با حاکمیت خویش در فلسطین هستند تا وطن قومی  ایشان را بنا کند نه این که در این کشور اتحادیه فدرال دروغین  عربی یهودی برقرار باشد یهودی هر قدر تحت فشار و ظلم و ستم باشد، در نهایت پیروز است و صدای ضعیفش به گوش جهانیان خواهد رسید و اعراب را تهدید خواهد کرد و اگر در این راه حامیان منطقه ای و بومی خویش را از دست بدهد، بازکسان دیگری را در اروپا و آمریکا به خدمت خواهد گرفت تا به مدح و ستایش او بپردازند و او همان گونه که بود و هست، باقی خواهد ماند. یهود در شرق اقامت خواهند کرد تا افکار را کد اعراب را از بین ببرند، افکاری که فراتر از اصول ومبادی خشک محمد، اصول و مبادی دیگری را نمی بیند »

اسرائیل نزد این بنیادگرایان، بخشی از رسالت سفیدپوستان، برای آزادسازی ومدرنیته کردن شرق  عقب مانده است به همین دلیل از ارتکاب وحشیانه ترین جرایم حتی درخود آمریکا نیز ترس و واهمه ندارند.  در آمریکا کلیسای پروتستانی پیورتانی (Puritans  or new England ) سرخپوستان، ساکنان اصلی امریکا ، را به مجمع الجزایر کارائیب تبعید کرد تا به بردگان آفریقا ملحق شوند حتی از ایرلندی های تبعیدی و زندانی ، چون بهایم و چهارپایان ، برای انجام کارهای سخت و سنگین استفاده کرد .

 بنیادگرایان  انجیلی ، که دیدگاه های مذهبی خاص خویش را دارند ، اکنون برای اسرائیل اموالی جمع آوری می کنند تا به تخریب مسجد الاقصی وبر پایی هیکل سلیمان اختصاص یابد و همان اعتقادات و اندیشه هایی را دنبال کنند که اجدادشان به آن پای بند بودند. آن ها گمان می کنندف راه بر حق و شجاعت و دلیری این است که سرخپوستان را قتل عام وتمام آمریکا را تصرف کنند و چون سراسر  آمریکا را به چنگ آوردند، برای ایجاد چنین نظامی در جای دیگر جهان یعنی فلسطین ، اقدام کنند «صهیون جدید» رویای شهرک نشینان همان صهیون قدیم یعنی فلسطین شد و از آن جاکه برخی از شهرک نشینان مسیحی قتل عام و کشتار سرخپوستان را صواب یافتند، بنابراین مسیحیان نیز کمک مالی به صهیونیست ها را برحق دانستند تا از آن ها برای قتل عام وکشتار فلسطینی ها استفاده شود »

درمیان دویست طایفه ی پروتستانی موجود در آمریکا ، که پیروان آن ها به صدو هشتاد میلیون نفر می رسد، طایفه ی تدبیرها (Indispen Souonalism ) ، که بیش از چهل میلیون نفر پیرو دارد، در پذیرش اصول ومبادی صهیونیسم ، راه افراط را پیش گرفته است و کلیساهای آن به کلیساهای پروتستانی انگلوساکسون سفید (W.A.S.P) ، که خلاصه ی عبارت «white Anglo Saxon Protestant» است، شهرت یافته اند، این طایفه شخصیت های سیاسی ، اقتصادی، مطبوعاتی تبلیغاتی ، نظامی و تربیتی جامعه آمریکا را در بر دارد . اکثر بنیاد گرایان تابع این کلیسا، که در جنوب آمریکا ساکن هستند، نژاد پرستی خویش را آشکار بیان می کنند و معتقدند ، برتری ایشان بر سیاهپوستان، سرخپوستان، کاتولیک ها  چینی ها  ، ژاپنی ها ، هندوها و مسلمانان در پوست سفید آن هاست.

این بنیادگرایان انجیلی ، خود را از یهود نیز برتر می دانند ، چون ایشان به مسیح ایمان دارند، در حالی که یهود به مسیح ایمان ندارند بنابراین، رنگ سفید پوست یهود، آن ها را با بنیادگرایان انجیلی برابر نمی کند، همان گونه که این موضوع در مورد مسیحیان سیاوهپوست  نیز صدق می کند. اما از آن جهت که یهود در برنامه ها و طرح های بنیادگرایان، برای فرجام جهان و بازگشت مسیح نقش اساسی دارند، بنابراین ، برای ایشان اهمیت می یابند.

این جنبش های بنیادگرا ادعا می کنند،  با احیای متون تورانی و انجیلی و خارج ساختن آن ها از قدی و بند  حاکمیت  سنتی کلیسا، عملیات اصلاح و بازنگری مذهبی را اجرا
می کنند،  به ویژه آن که در گذشت تفسیر و فهم این متون  فقط به مردان کلیسا اختصاص داشت. این جنبش ابعاد سیاسی و منفعت جویانه برای گروه هایی داشت که تحقق منافع خویش را ، در پس این متون، پنهان می ساختند. بنابراین، هنگامی که تأیید و حمایت از اسرائیل مد نظر ایشان بود، آن را درقالب دین بیان می کردند. و هنگامی که ایجاد آشوب و بلوا در میان مسلمانان و آوراه ساختن ساکنان این کشورها و محو هویت آن ها مد نظر بود، برای آن توجیهات مذهبی می آوردند و هنگامی که ترویج وگسترش و دامن زدن به جنگ ها باعث رونق بازار فروش تسلیحات ایشان می شد، خواهان آغاز جنگ مقدس می شدند!!

افکار و اندیشه های بنیادگرایانه، خاص گروهی محدود از افراطی ها و تندروها نیست، بلکه عقیده ی یک ملت را تشکیل می دهد این باعث شد، بسیاری از نظر سنجی ها به عمل آمده ، در دهه ی هفتاد، آمریکا را «زاده ی بنیادگرایی » یا «انجیلییسم » بنامند و این تعبیری بود که «گیل کیپل» آشکارا آن را به کار برد، بی آن که افراط قرار گرفته در این توصیف، خود را از این توصیفات مبرا کنند در سال 1978 ، در نظر سنجی مجله ی «مسیحیت امروز » مشخص شد، 22 % آمریکایی ها خود را «انجیلی »، 35% پروتستانی لیبرال ، 30 %  کاتولیک، 4% غیر مسیحی و 9% لائیک به شمار می آورند. همین نظر سنجی را، موسسه ی گالوپ، در سال 1986 انجام داد؛ نتایج به دست آمده نشان داد، 33 % آمریکایی های یعنی 58 میلیون نفر خود را انجیلی معرفی کرده اند، آن هم زمانی که کلیساهای لیبرال تلاش می کردند، خود را حامی و برآورنده ی خواست اقلیت ها و گروه های محروم اقتصادی و سیاسی معرفی کنند . بنابراین ، ملاحظه می کنیم این رقابت نتایجی معکوس به همراه داشت، طوایف انجیلی ، با این که چنین شعارهایی سر
نمی دادند، موفق شدند، بخش گسترده ای از اقشار مختلف جامعه را به خود جذب کنند و شکست و عقب نشینی کلیساهای لیرالیستی را آشکار سازند .

بدین ترتیب، آمریکا به خاستگاه بنیادگرایان، آن هم نه فقط بنیادگرایی مسیحی که بنیادگرایی یهودی تبدیل د و یهودیان افراطی ومتعصیب ، در این کشور سر بر آوردند که از ارتکاب وحشیانه ترین جنایت ها، در حق اعراب و مسلمانان واهمه نداشتند، آن ها با دو تابعیت و حفظ گذرنامه های آمریکایی باحرص و ولع خواهان اقامت و سکونت درمناطق عربی و اشغالی سال 1967 م شدند و سازمان هایی بنیان نهادند که در کفر والحاد وحشیگری در جهان بی همتا بود یکی از معروف ترین این سازمان ها و جنبش ها ، جنبش بنیادگرا صهیونیسیتی کاخ و رهبر قاتل آن «ماثیرکاهانا» و از افراد برجسته آن «گولد اشتاین » عامل قتل عام و کشتار حرم ابراهیمی ، در سال 1414 هـ . ق است. و آمریکا لحظه ای تردید نمی کند، از این که مبادا این عمل ، عملی جنایتکارانه و این سازمان ، سازمانی تروریستی و غیر قانونی معرفی شود و از اسرائیل در این اره حمایت نکند! و عجیب این است که برای تجاوزات این سازمان و سایر تجاوزات اسرئیی علیه اعراب، توجیهی بنیادگرایانه دست و پا می کند وعجیب تر آن که وقتی تصمیمات و قرارهای اسرائیلی با قوانین ومعاهدات بین المللی تناقض پیدا می کند،  قوانین اسرائیلی باید مورد  احترام قرار گیرند، چون منعکس کننده ی خواست و اراده ی الهی هستند، درحالی که قوانین بین المللی منعکس کننده ی درخواست و اراده ی بشری می باشند واگر در خواسته ها و اراده ها، تناقض حاصل  شود، باید مقابل  خواست و اراده ی الهی سر فرود آورد .

اما زمانی تعجب ما زایل خواهد شدکه متوجه شویم، بنیادگرایان مسیحی آمریکا اعتقاد دارند،  بنیادگرایان یهودی که باران بمب و دینامیت بر سر مسجدالاقصی می ریزند تا آن را از بین ببرند و نابود کنند، کماندوهایی دلیر و قهرمان هستند و هنگامی که یک اسرائیلی بنیاد گرا مسجد الاقصی را، در سال 1969 ، آتش زد، ایالات متحده    از حق «و تو» علیه محکوم شدن این جنایت، از طرف شورای امنیت، استفاده کرد و وقتی یک اسرائیلی  با سلاح سرد و با خونسردی کامل، هشت کارگر فلسطینی را، در سال 1990 ، اطراف تل آویو به قتل رساند، باز هم  ایالات متحده، از حق و تو علیه محکومیت این جنایت استفاده کرد و زمانی که جنایت وحشیانه ی مسجدالاقصی به وقوع پیوست و طی آن 21 نمازگزار کشته و بیش از صد و پنجاه نفر زخمی شدند، ایالات متحده از محکوم کردن این جنایت سرباز زد  و ماه ها تلاش کرد ، از صدور قطعنامه ی شورای امنیت، جهت محکوم کردن کشتار حرم ابراهیمی ، در رمضان سال 1414 جلوگیری کند و پس از تجاوز شارون، به کرانه باختری ،  درماه مه سال 2002 ، که با استفاده از تمام تجهیزات و تسلیحات سبک و سنگین به اردوگاه جنین صورت گرفت و این اردوگاه را بر سر ساکنان آن ویران کرد و به کشته شدن صدها تن زیر چرخ و زنجیز توپ و تانک ها انجامید، ایالات متحده ، از تشکیل هیئت تحقیق و تفحص، پیرامون این جنایت، جلوگیری کرد و فقط به این بسنده کرد که شورای امنیت با صدور قطعنامه ای ، خواهان تشکیل هیئت حقیقت یاب شود با این حال ، اسرائیل از این هیئت هم استقبال نکرد و آن را به منطقه ی جنایت راه نداد تا مبادا پرده از روی جنایاتش برداشته شود .

اسرائیل از دید خود و از دید صهیونیسم مسیحی ، تصمیم گیرنده ی اصلی آمریکاست و از آن جا که برتر از تمام انسان ها! بنابراین، مجازات و محکومیت و قوانین بین المللی شامل حال آن نمی شود حوزه ی عمل و فعالیت بنیادگرایان مسیحی حد ومرزی نمی شناسد آن ها تلاش می کنند، از تمام امکانات دولت، برای حمایت از اسرائیل و تبرک آن به نام دین استفاده کنند از جمله ی این افراد می توان به «ایوانز » یهودی آمریکایی ، اشاره کرد که به «سبب یاری و کمک رسانی به ملتش» به مسیحیت در آمد و فیلم تلویزیونی یک ساعته ای به نام «اسرائیل کلید نجات آمریکا» را ساخت. وی در این فیلم به نقش اسرائیل ، در سرنوشت سیاسی ایالات متحده، اشاره دارد و آن را نقشی اساسی و جوهری بیان می کند با این که فیلم آشکارا به مسائل سیاسی پرداخته است، اما ایوانز و صهیونیست های هم دستش آن را فیلمی مذهبی توصیف می کنند تا امکان پخش رایگان آن، از ایستگاه های تلویزیونی محلی ، که در بیش از 25 ایالت وجود دارد و شبکه های مسیحی فراهم شود .

در این فیلم ، «ایوانز» به چندین نکته ی سیاسی مهم اشاره می کند که به اهمیت اسرائیل ، برای ایالات متحده مرتبط است: «اگر اسرائیل از مناطقی که گفته می شود، غیر قانونی آن را تصرف کرده خارج شود و یا عقب نشینی کند، خداوند اسرائیل و ایلات متحده را از بین خواهد برد» ایوانز فیلم خود را با بیان این درخواست  از مسیحیان به پایان می رساند که برای حمایت هر چه بیش تر از دوست و یار و یاور آمریکا ، در آن نقطه از جهان، باید «اطلاعیه تبرک اسرائیل » را امضا کنند و برای تغییر نظر مالیات دهندگان و پاسخ مثبت دادن به خواسته های سر سام آور اسرائیل و به منظور قانع کردن امریکاست جهت انتقال سفارتش به قدس،  این فیلم بارها و بارها پخش شد.

هنگامی که یهود، در فلسطین ، یکپارچگی قدس و پایتخت ابدی یودن این شهر را اعلام کرد و در پی آن سیزده کشور جهان به این تصمیم اعتراض کردند و سفارتخانه های خویش را از قدس به تل آویو منتقل ساختند و یهود یزه شده این شهر مقدس را رد کردند، بنیادگرایان مسیحی ، به سرعت«سازمان سفارتخانه ی جهانی مسیحیت» را، در سال 1980 م ، در قدس تأسیس کردند، در پاسخ به اعتراض این کشورها و در حمایت از اشغالگری و تجاوز کوشیدند، شعبه هایی برای آن ، در سراسر جهان، دایر کنند.

اما چرا بنیادگرایان مسیحی دست به چنین اعمالی می زنند ؟ آیا این از عشق بی شائبه و خالصانه آن ها نسبت به یهود نشئت می گیرد؟

بی شک چنین نیست. محرک اصلی این  بنیادگرایان، اعتقادات خاص و پیش گویی های توراتی ایشان است که براساس آن فرضیه وتئوری ، بازگشت یهود به سرزمین موعد و بر پایی مملکت صهیون را ساخته اند تا مقدمه و سرآغاز  دومین بازگشت مسیح در آخر الزمان باشد که به عصر هزاره ی خوشبختی معروف است در این عصر مسیح (ع) پس از غلبه بر مملکت شر و ایمان آوردن یک سوم یهود به او ، مملکت خداوند را در سرزمین بر پا و این مملکت تحت حاکمیت و رهبری مسیح هزار سال حکومت خواهد کرد.

عقیده ی هزاره ف عقیده ی جدیدی نیست، چون دوره های مختلف تاریخ بشری شاهد آن بوده است، به ویژه وقتی مصایب و بلایا را فراگیرد . مثلاً بسیاری از غربی ها پس از جنگ جهانی دوم منتظر ظهور مسیح بودند. این مسئله در جنگ دوم خلیج (فارس ) نیز به وقوع پیوست . به گونه ای که برخی از رهبران بنیادگرای غرب این جنگ را آغاز تخریب و نابودی جهان و بازگشت دوباره ی مسیح تلقی کردند  این عقیده ، در قرون وسطی ، وقتی جنگ های مذهبی سراسر اروپا را در نور دیده بود، نیز مورد استفاده قرار گرفت و هنگامی که اروپا جنگ های صلیبی خویش را، بر مشرق اسلامی ، آغاز کرد، این اسطوره ی وحشتناک ترویج شد که آن ها بر انگیخته شده اند تا بادست زدن به چنین حملات وحشیانه ای ، قدس را «آزاد» کنند و مسیح در بیت المقدس ظهور کند.

این عقیده ( عقیده ی عصر هزاره ی خوشبختی ) بنیادگرایان مسیحی ، در گذشته عقیده ی سری و غیر علنی طوایف و اقلیت های خاصی بود و بر اثر همین اعتقادات، در معرض ظلم و ستم کلیسای روم قرار می گرفتند، زیراکلیسا این عقیده را بدعت ، نو آوری وکفر به شمار می آورد و سنت آگوستین این عقیده را عقیده ای واقعی نمی دانست، بلکه عقیده ای مجازی و حالت روحی خاصی توصیف می کرد که کلیسا، در طول تاریخ خود، آن را پشت سر گذاشته است اما بنیادگرایان مسیحی به حقایق تاریخ و جغرافیا وخلقت اعتقاد ندارند. در این زمینه، «گریس هالسل» ، نویسنده ی انجیلی آمریکایی، به نقل از یکی از بنیادگرایان مسیحی می گوید: «وقتی خداوند جهان و هستی را خلق کرد، برکت را به یهود بخشید، از این رو یهود برتر از سایر انسان ها هستند و با غیر یهودیان تفاوت دارند خداوند از ازل مقدر فرمود، یهود مالک سرزمین مقدس باشند و این موضوع را قطعی کرد و تمام این سرزمین را به یهود بخشید» و در تأیید سخنان خویش، به آیاتی از کتاب مقدس استناد جست که می گوید : «این سرزمین را از رود مصر یا رود بزرگ، تا رود فرات، به سلاله ی شما بخشیدم» .

برای تأکید این واقعیت که عقیده ی احمقانه و سبک سرانه صهیونیسم، از ابتدا در میان بنیادگرایان انجیلی وجود داشته است، به سخنان «لرد ملنر» اشاره می کنیم:

«اگر اعراب در ادعاهای خویش بر فلسطین پا فشاری کنند و بگویند، این  کشور یکی از کشورهای غربی منطقه است، به سان کشورهایی که در بین النهرین و یا جزیره العرب وجود دارند، به نظر من، آن ها به ستیزه جویی ومبارزه با حقایق تاریخ و اصول ومبادی مهمی پرداخته اند که اصول ومبادی مقدسی به شمار می آیند به هیچ عنوان نمی توان فلسطین را با دیگر کشورهای عربی مقایسه کرد در این زمان آینده فلسطین را ، فعل و انفعالات موقت و احساسات اعراب تعیین نمی کند».

بنیادگرایان فقط به زبان ، فرهنگ، نام ها و داستان های عهد قدیم تمسک نمی جویند، بلکه این کتاب را نمونه ی آسمانی دولت ملی و قوانین آن را راهنما و دلیلی آشکار برای انسان ها می دانند که باید از آن پیروی کرد و در صورت سرپیچی و تخلف، مجازات عیان و آنی است . این یکی از محرک های اصلی پیورتانی های بنیادگرا بود تا از دولت انگلستان بخواهند، تورات را قانون اساسی ومنبع ومرجع قوانین انگلستان معرفی کند.

 پیورتن های آمریکا اعتقاد دارند، میان ایشان و یهودیان اسرائیل ، در فلسطین عامل مشترکی وجود دارد که این دو را به یکدیگر نزدیک می کند و آن اقدام پیورتن ها در تأسیس آمریکا، قدس جدید تلقی کردن این کشور و احیای بیداری بزرگ مذهبی در قاره ی جدید بود، به سان یهودیان اسرائیل که قدس جدید و مملکت خداوند را، در سرزمین فلسطین، تأسیس کردند و با مهاجرت یهود وشهرک سازی و شهرک نشینی و استعمار در آن توانستند، یهود را در آن جا گرد آورند.

آرمگدون و سیاسیت خارجی آمریکا

«گریس هالسل» نویسنده ی آمریکایی ، که زمانی به طایفه ی انجیلی ها منتسب بود و با اعتقادات این طایفه رشد کرد و پرورش یافت، ضمن نقدی بر افکار بنیادگرایانه خویش ، در کتاب ارزشمند «پیش گویی و سیاست، انجیلی ها  نظامی در راه جنگ هسته ای»
می نویسد:  در طول مسافرت، از تل آویو به قدس، هنگام عبور از کرانه ی باختری ، راهنمای سفر، عمداً ، کرانه ی باختری را ( مانند خود فلسطینی ها ) نادیده گرفت . این مسافرت را «جری فالول » مبلغ بزرگ بنیادگرای انجیلی ، در سال 1983 م ، برای او ترتیب داده بود
هنگامی که نویسنده از «منی » : دوست بنیادگرای خویش در سفر ، می خواهد، اطلاعاتی پیرامون فلسطین و اعراب مسلمان و مسیحیان فلسطینی به او بدهد، می گوید:
«کدام فلسطینی ها را می گویی ؟ مگر تمام کسانی که این جا زندگی می کنند یهودی نیستند؟ » سپس می پرسد: «آیا فلسطینی ها نیز یهودی هستند؟ »

بی شک  این ، از همان مطالبی بود که من در کتاب مقدس خوانده و با آن به خوبی آشنا بودم ، چون هر روز آن را مطالعه می کردم . اما تا کنون ، از تاریخ معاصر خاورمیانه یا حوادثی که از زمان  حاکمیت عبرانی ها بر قدس به وقوع پیوسته بود، اطلاعات چندانی نداشتیم . ما فقط بر یک مرحله از تاریخ و یک قبیله تمرکز کرده بودیم .

نویسنده در تببین بخشی از عقیده ی بینادگرایی خویش و چگونگی شکل گیری آن
می گوید:

«پیشینه ی بنیادگرایی مذهبی من ومنی باهم مشترک و شبیه یکدیگر است . ما هر دو در خانواده ی مسیحی ، چشم به جهان گشودیم و درحالی رشدکردیم که به کتاب مقدس گوش می دادیم و آن را می خواندیم، در دروس مدرسه ای خویش، چیزی از خاورمیانه فرانگرفتیم چیزهایی یاد گرفته بودیم که از متون عبرانی خوانده بودیم داستان های عهد قدیم، پیرامون گرد آمدن ملت عبرانی در فلسطین، جنگ های پادشاهان اسرائیل و برخورد ویژه ی خداوند با ملت برگزیده را مطالعه کرده بودیم.  به همراه میلیون ها کودک مسیحی دیگر ،  داستان هایی درباره ی ابراهیم، موسی ، یهودا، داوود و سلیمان،

( که به نظر می رسید، قهرمانان اصلی تاریخ خاورمیانه هستند ) خوانده بودیم، به همین دلیل، آن ها را قهرمانان تمام ملل جهان ، مانند چینی ها، هندی ها، مصری ها، ایرانی ها و ژاپنی ها به شمار می آوردیم .

بزرگ شدیم ، بی آنکه بدانیم، عبرانی ها مانند سایر قبایل کوچک روی زمین برای مدتی کوتاه و برهه ای از زمان، بر قدس حاکم بوده اند، از این جهت، آن ها را به عنوان کاشفان فلسطین ، نمی شناختیم بلکه فکر می کردیم  که فلسطین سرزمینی بدون ملت بوده و عبرانی ها ملت آن شده اند در اذهان ما- پیش از این که مطالبی درباره ی ملت های دیگر خاورمیانه، به دست آوریم و در این خصوص چیزی بدانیم- ملت یهود ( عبرانی ها ) اولین ملتی می نمود که پس از آدم وحوا، پای به عرصه ی حیات بر روی زمین، گذاشته اند، از این لحاظ، پذیرش سایر ملل برای ما به عنوان  ملل حقیقی  و واقعی امکان پذیر نبود، بنابراین آن ها را دشمنان عبرانی ها و سرانجام دشمن خداوند به شمار می آوردیم » .

نتیجه ی این تربیت و آموزش ، بنا به گفته ی نویسنده ، که خود و میلیون ها کودک
بیناد گرا بر آن رشد کردند، آن شد که مطالب نویسندگان  «عهد قدیم » را ( که گفته بودند ، ایشان و قبیله و طایفه شان ملت برگزیده ی خداوند هستند)  تصدیق کنند . «در کودکی تصور نمی کردم، این عقیده ممکن است، روزی به نابودب یهود و برافروخته شدن آتش جنگ ها بینجامد . این نظریه ی نژاد پرستانه، به پیروان خویش، اجازه
نمی دهد، تصور کنند، فلسطینی ها، مسیحیان و مسلمانان نیز در موجودیت وهستی بشری به سان مسیحیان غربی مشارکت داشته اند» و در این زمینه، نویسنده سخن راهنمای سفر را ذکر می کند:

«تلاش کردیم با اعراب دوست شویم ، اما تمام این مسلمانان تروریست هستند. »

نویسنده توضیح می دهد ، راهنمای سفر،  از این جهت، در سخنان خویش وجودگروه های مسیحی عرب را نادیده گرفت ( و عنوان کرد، تمام مسلمانان دشمنان  خدا و دشمنان ملت برگزیده هستند،) که اعتقادات بنیادگرایی انجیلی می گوید:

«اعراب دشمن اسرائیل اند، پس، دشمن خدا هستند»

در این سفر که هدف آن زیارت اماکن مقدسه بود، نویسنده به نکته ی عجیبی اشاره
می کند،  می گوید: «کسانی که سفر را تدارک دیده بودند بسیار تمایل داشتند، در ناصره توقف نداشته باشیم تا با ملت فلسطین و به ویژه مسیحیان  فلسطینی ها رابطه برقرار نکنی و بدین وسیله از حقایق موجود در آن جا مطلع نشویم ، به این ترتیب، بازدید شهری از بهترین شهرهای مسیحی جهان، نادیده گرفته شد، به گونه ای که ، جز برای شستن دست و صورت و رفتن به دست شویی در این شهر توقف نداشتیم ! در این جا هالسل اظهار
می دارد:

«.. سعی کردم،  تصور کنم، یک بودایی چگونه به یکی از معباد بودا درکاما کورای توکیو با یک مسلمان به مکه یا یک یهودی به دیوار ندبه می رود... فقط برای اینکه از دست شویی های آن استفاده کند! . وی می افزاید: 

«رهبران ما آن گونه که برای من آشکار شد تلاش های ویژه ای دارند تا میان ما و مسیحیان فلسطین و سایر مسیحیان، از جمله مسیحیان آمریکایی ساکن اراضی مقدس فاصله بیندازند در یکی از یک شنبه ها ، یکی از هم سفران پیش نهاد داد برای ادای نماز به کلیسا برویم و این خواسته را به فالول گفت علی رغم وجود ده ها کلیسای مسیحی ، درمناطق قدس ، به ما اطلاع داده شد که نماز را در یکی از هتل های اسرائیلی خواهیم خواند.»

بنیاد گرایان انجیلی اعتقاد دارند ، اشغال اسرائیل و قتل و کشتار کودکان، زنان و پیران عرب عمل مقدسی است باید مسجد الاقصی را تخریب کرد و به جای آن هیکل را ساخت، چون این خواست الهی است! و هرکه اسرائیل را حمایت کند.خداوند ، زندگی او را مبارک می گرداند هم چنین می بایست اسرائیل را تشویق کرد که سرزمین های بیش تری را به خود ملحق کند و دعوت های صلح را نپذیرد یا مانع تحقق آن ها شود، زیرا سهل انگاری و تأخیر در الحاق و انضمام زمین، بازگشت دوباره ی مسیح را به تعویض
می اندازد.

این ایده، خبر از وقوع جنگ هسته ای می دهد که جهان را نابود می کند، چون یک پنجم ملت آمریکا، به این عقیده ایمان دارند و هیئت های تبشیری بسیاری برای سراسر جهان، به ویژه در میان مسیحیان شرق، فرستاده شده اند تا این باور را ترویج کنند. عملاً نیز این اندیشه، در طوایف انجیی شرق نفوذ کرده است و جوانان مسیحی کشورهای شرق از خود سوال می کنند:

اگر اراده ی خداوند بر این است که اسرائیل برپا شود و درمیان سایر ملل، این امت باقی بماند، پس چگونه می توان با این خواسته جنگید یا از آن متنفر شد درحالی که درهمان زمان این خواسته با این خواسته جنگید یا از آن متنفر شد. درحالی که در همان زمان این خواسته با من در حال جنگ است و باعث کشته شدن هموطنان، خویشاوندان، افراد خانواده، تخریب و نابودی کشورم می شود؟ آیا با برنامه ی الهی پیش بروم یا از وطنم دفاع کنم ؟

این ها علی رغم تمام تلاش هایی است که کلیساهای شرقی ، برای مقابله با این غارت تبشیری انجیلی ها بنیادگرای غربی، انجام می دهند.

بنیادگرایان مسیحی اعتقاد دارند، برای این که مسیح موعود نزد ایشان  بازگردد، باید مراحل ذیل طی شود:

1-  بازگشت یهود به سرزمین فلسطین :

2- برپایی دولت یهود در سرزمین مقدس ؛

3- بشارت دادن لاهوت انجیلی به تمام ملل از جمله ملت های ساکن در اسرائیل ، که منظور اعراب یا طوایف ساکن فلسطین اشغالی مانند مسلمانان و مسیحیان و پیروان سایر ادیان و مذاهب هستند چون نزد ایشان، تبشیر یهود ، به بازگشت مسیح، ممنوع است. به این لحاظ ، از طریق امواج کوتاه رادیویی وماهواره ها و حتی اینترنت ، برای نشر رسالت مسیح،  برحسب اعتقاد خویش ، در جهان اقدام کردند. انجیلی ها می گویند:« این دعوت به گوش همه ی ملل رسیده است» و چه دعوتی!!

4. عروج کلیسا.

5. مللی وجود دارند که به خداوند ایمان ندارند و دشمنان مسیح به شمار می آید. این ملل جنگ هایی علیه اسرائیل راه اندازی می کنند و فتنه ها، آشوب ها و سختی های بسیار نصیب مومنان می شود. بالطبع منظور ایشان، از دشمنان مسیح، که به خداوند ایمان ندارند، اعراب مسلمان هستند. تا زمانی که مسلمانان به سان آنها به مسیح ایمان نداشته باشند و آن را خدای خویش فرض نکنند و عبادت و پرستش او را رد کنند، دشمنان او هستند. این افراد، این نکته را نادیده گرفته اند که مسلمانان به مسیح احترام می گذارند و به او، به عنوان یکی از پیامبران الهی، ایمان دارند. این ایمان، کفر مسلمانان را، از نظر مسیحیان انجیلی، نمی زداید!

6. وقوع نبرد آرمگدون: جنگ هسته ای که در ابتدای کتاب ذکر آن رفت.

این عقاید را ارتشی از مبشران تبلیغ می کنند، علاوه بر این بنیادگرایی انجیلی، با استفاده از پایگاه ها و ایستگاه های پخش تلوزیونی و رادیویی؛شرکت های تولید فیلم؛ دانشگاه ها و مدارس؛ شرکت های تجاری و بازرگانی؛ مراکز و موسسات تحقیقاتی و علمی؛ کرسی های مجلس نمایندگان و سنا؛ روزنامه ها و مجلات؛ بانک ها و حتی ماهواره ها به تبلیغ اعتقادات خویش می پردازند.

بنیادگرایی انجیلی مسیحی، تمام دستگاه های مدرن و پیشرفته را به خدمت اعتقادات و اهداف خود گرفته است. از جمله ادعا کرده است، ماهواره ی «چلنجر» در سال 1984 م، عکس هایی از شهری توراتی و اسطوره ای، در جنوب شبه جزیره ی عربستان و مشخصا در منطقه ی «ربع الخالی» گرفته است.که «عبر» نامیده می شود.

روزنامه ی «نیویورک تایمز» اشاره کرد، بر حسب روایات تورات، کشتی های حضرت سلیمان از فلسطین راهی این شهر می شدند و در آنجا لنگر می انداختند. این اولین بار نیست که تلاش شده تاریخ جزیرة العرب، با حوادث توراتی ارتباط داده شود، بلکه این قبیل کوشش ها سابقه دارد، علاوه بر این تلاش می شود، تاریخ تمام جهان هم بر پایه تورات بنا شود.

اما اولین بار است که ملاحظه می کنیم، رادارهای دقیق و دستگاه های لیزری و مافوق تکنولوژی و دستگاه انتقال سریع داده ها، در اسطوره ی استخراج شده، از متون قدیمی تحریف شده، مورد استفاده قرار می گیرند، در حالی که یرامون صحت و درستی آنها شک و تردیدهای بسیاری وجود دارد. بدین ترتیب، روش های اسطوره ای بر روش های علمی ترجیح داده می شوند و بنیادگرایی آمریکایی به دنبال اوهام و خیالات خویش می رود تا مباحث مذهبی و تاریخی را از موضوعیت و عقلانیت خویش خارج سازد. در این میان بنیادگرایی انجیلی تلوزیونی نقش مهمی، در شکل دهی جامعه ی آمریکا، بازی می کند، و از جمله معروف ترین انجیلی های تلوزیونی می توان به « جیم رابینسون»، «جری فالول»، «اورال رابرتسون»، «پت رابرتسون»، «جیمی سوگرت» ( که در یکی از مناظرات خویش از «احمد دیدات» شکست خورد) و «رابرت شولر» و کسان دیگر، که از معروفیت کمتری برخوردارند، نام برد که همه و همه در سه دهه ی اخیر، با حضور در صفحات تلوزیون، در رشد فرهنگی مورد نظر بنیادگران انجیلی مشارکت داشتند.

پدیده ی انجیلسم، در این فعالیت ها، خلاصه نمی شود، به گفته «گیل کیپل» این چیزی نیست، «جز بخش مرئی یک جنبش عمیق، که باعث شده، برخی از طبقات جامعه ی آمریکا، ارزش های لائیک و دنیوی را، که از بین برنده ی ایمان است و بر مردم حاکم می باشد، به کناری نهند و به جای آن تغییر و تحولی عمیق در اخلاق جامعه بوجود بیاورند که همه از مقولات و خطابه های انجیلی های بنیادگرا نشئت می گیرد و انجیلی های بنیادگرا آن را شکل می دهند».

بنیادگران انجیلی، غیر از دانشگاه ها، مراکز آموزش خاصی، برای خود تاسیس کرده اند تا غارت جامعه ی مدنی و نفوذ فرهنگی در آن راحت تر باشد و ساخت و شکل دهی مجدد آن به سهولت میسر شود.

از جمله دانشگاه «باب جونز» و دانشگاه «اورال رابرتس» که، در ایالت «اوکلاهاما» قرار دارد و 4170 دانشجو و 375 استاد را در بر می گیرد. این دانشگاه کتابخانه ای، مجهز به یک میلیون کتاب، دارد و دانشجویانی که برای ادامه تحصیل وارد این دانشگاه می شوند، باید تعهد نامه ای امضا کنند که به موجب آن، در طول تحصیل، دختران از لباس های بلند استفاده کنند و پسران موهای خود را کوتاه نکنند و رعایت موازین اخلاقی را، در محیط دانشگاه، به طور خاص و در زندگی روزمره به طور عام، رعایت کنند.

جری فالول، یکی از شخصیت های بارز انجیلی، در سال 1971 م، در ایالت «ویرجنیا» دانشگاهی به نام «آزادی تعمیدی» تاسیس کرد که بعدها انم آن به «دانشگاه آزادی» تغییر یافت. این دانشگاه کلید فهم برنامه ها و طرح های فالول (برای توسعه ی امپراطوری انجیلی شبه کلیسایی اش و افزایش نفوذ و تاثیر او بر فرهنگ، جامعه و تاریخ آمریکا) به شمار می آید و صرفا مدرسه ای برای آماده ساختن و آموزش مبلغان نیست که به سراسر جهان گسیل می شوند، بلکه هزاران نفر در حالی از آن فارغ التحصیل می شوند که فرا گرفته اند، چگونه به جهان از دید اعتقادات مذهبی و مفاهیم اجتماعی و اقتصادی فالول نگاه کنند و سپس در تمام بخش ها و طبقات مورد نظر جوامع نفوذ کنند. این افراد در حیات شغلی خویش، تولید کننده، مبلغ و مجری خواست و اراده بنیادگرایان، در میان جامعه ای می شود که تکنولوژی های مدرن و نوگرایی از یک سو و افکار دنیوی لائیک از سوی دیگر بر آن حاکم شده است و این موفقیت بزرگی، برای این جنبش، به شمار می آید که توانسته است در قلب چنین جامعه ای، مسیحیت را از «بالا» به جامعه ی آمریکا تزریق کند و دانشگاه آزادی کاربردی سیاسی و بلند مدت، در این زمینه خواهد داشت و به سان یک لابی عمل خواهد کرد.

در حالی که «رابرتسون»، بنیادگررای انجیلی، اعتقاد دارد، غسل تعمید دوباره جامعه، با انتخاب یک واعظ تلوزیونی انجیلی، به سمت ریاست جمهوری ایالات متحده، امکان پذیر است . «فالول» معتقد است، زمانی می توان در جنگ، بر لائیک دنیوی پیروز شد که در میدان فرهنگ یا تولیدات توجیه شده ی سمعی و بصری موفق بود. به همین دلیل، انجیلی های تلوزیونی، شبکه ی تلوزیونی مذهبی بزرگی دایر کردند. بی شک، فارغ التحصیلان اینفومدیای دانشگاه آزادی، فرداها مراکز قدرت را بدست خواهند گرفت و بر کانال های نفوذ و تاثیرگذاری نیز حاکم خواهند شد. این شیوه ای است که انجیلی ها، در جنوب آمریکا، اجرا می کنند و آن را بر اساس عقاید جدید و افراطی خود غسل تعمید می دهند.

«جری فالول» مبشر انجیلی، نمونه ی بی همتایی، در این زمینه به شمار می آید که جمعیت آمریکایی «میراث مذهبی»، در سال 1980 م، او را «شخصیت مذهبی» نامید. وی برنامه ای تلوزیونی به نام «ساعت عهد قدیم» دارد که اولین برنامه مذهبی مراکز تلوزیون های مذهبی به شمار می آید.

فالول هم چنین کتابی به نام «معجزه ای که اسرائیل نامیده می شود» نام دارد و در آن می خوانیم: «از جمله موضوعات دلگرم کنندهف در جهان امروز، ادامه ی برکت خداوند، بر ملت اسرائیل است. با وجودی که شاهد مشکلاتی چون تورم، اختلافات شدید در کنیست و اصرار همسایگان بر نابودی این کشور هستیم، با این حال اسرائیل به دلیل ایمان به خدا، سربلند به حیات خویش ادامه می دهد. اسرائیل دژ دموکراتیک در منطقه ای است که حماقت بر آن حاکم است و بحران ها و آشفتگی های سیاسی آن را متلاطم کرده است. هر کس کتاب مقدس را بخواند، آن را مملو از پیشگویی هایی می بیند که از خایگاه ملت یهود سخن می گوید. تورات یادآوری می کند، که ملت یهود، به سرزمین اسرائیل بازخواهند گشت و دولت خویش را دوباره بنیان خواهند نهاد».

سپس نویسنده این گونه معجزه ی اسرائیل را ادامه می دهد و ادعا می کند، مللی که به یاری اعراب و سازمان آزادی بخش فلسطین می شتابند، اگر از حقایق کتاب مقدس مطلع باشند،«مقابل خدای اسرائیل زانو بر زمین خواهند زد و از او طلب بخشش خواهند کرد».

فالول سخنان مذهبی سیاسی خویش را این گونه ادامه می دهد:

«اگر این ملت (آمریکا) می خواهد، دشت هایش همیشه سرسبز و موفقیت های علمی اش همیشه در سطوح بالا و آزادیش سرآمد و نمونه جهان باشد، باید به حمایت خویش از اسرائیل ادامه دهد.»

«در کشور گرایش های فزاینده مشاهده می شود که فقط خواهان دستیابی به نفت است، این ما را از توجه به نیاز بزرگ ترمان باز می دارد که همان برکت مستمر و مداوم خداوند است . اگر آمریکا به خود اجازه دهد، فقط به نفت بیندشید و اتحاد با اسرائیل را با نفت، مایع سیاه، تعویض کند به جایگاه خویش، به عنوان یک رهبر جهانی ، خیانت کرده است و بی شک جایگاه تاریخی خویش را از دست خواهد داد و به جایی خواهد رسید که روم به آن رسید و ما اجازه نخواهیم داد، چنین اتفاقی بیفتد.»

«یهود به سرزمینی خویش که بی ایمان وکفر بر آن حاکم  است باز خواهد گشت درست است که یهود از لحاظ روحی آشفته و سرگردان و نیازمند ظهور مسیح و منجی خویش هستند، اما، در هر حال، ملت برگزیده ی خداوند به شمار می آیند و هم اکنون مسیحیانی که به تورات ایمان دارند، بهتین دوستان ایشان هستند و باید چنین هم باقی بمانند» 

فالول، در سال 1979 م ، سازمان سیاسی مذهبی خود را به نام «اکثریت اخلاقی » بنا نهاد که به راست جدید مسیحی منتسب است و تلاش های سیاسی خویش را بر تحقیق مسائل مذهبی متمرکز کرده است و تلاش می کند به دشورای های جامعه منفعت طلب دنیوی و روی برگردانده از مذهب ، پاسخ گوید و بحران های جامعه و مشکلات دولت را، که با نزدیک شدن، بازگشت دوباره ی مسیح، قرین شده است، به کفر امریکا نسبت دهد و به مجازات خداوند تفسیر کند. این سازمان موفق شد، حداقل دو میلیون رأی دهنده را بسیج کند تا سازمان هویت مذهبی ، با شعار «یاران اخلاق می توانند ، برای اولین بار، پس از چندین دهه، نمایندگانی برای خود انتخاب کنند» به دولت آمریکا راه یابد از جمله سخنان او :

«می باید، به این حقیقت غم انگیز ، اعتراف کنیم که ما، ملت آمریکا را به  اقلیت جنجالی ملحدی از زنان ومردان سپرده ایم که خدایی ندارند و آمریکا را به لبه ی پرتگاه و جهنم برده اند وقت آن فرا رسیده است تا آمریکایی های مدافع اخلاق گرد هم آیند وملت عزیزمان را نجات دهند »

«طی سلسله سخنرانی های خود، پیرامون مسائلی که امروزه آمریکا را تباه و فاسد کرده اند و روی سخنم تمام ملت آمریکا بود، با فریادهای دردناک و سوالات ناامید کننده ای مواجه شدم ، ما پیش از این چنین سخنانی را نشنیده بودیم! چرا کسی که در این زمینه تا کنون با ما صحبت نکرده است؟ اکنون وقت آن فرا رسیده است که طرفداران و صاحبان ارزش و اخلاق برای نجات امت عزیزمان دست به دست هم دهند و از هرگونه و فرقه ای که هستند، بپاخیزند و اراء خویش را به صندوق ها بیندازند تا از آزادی های خود دفاع کنیم تا بر اساس اعتقاد آنان و همان گونه که می خواهیم ، زندگی کنیم . این امید آمریکاست و باید به سرعت به سوی آن گام برداریم . »

در سال 1976 م ، ایالات متحده رئیس جمهوری برای خویش برگزید که تعمیدی بسیار  مومنی به شمار می آمد وی از ذهنیت های اخلاقی ومذهبی خویش بهره برد تا دولت را غسل تعمیدی دوباره دهد و آن را از خطای «واتر گیت » تطهیر کند. این سال، سال بنیادگرایی انجیلی و آغاز توجه مطبوعات غرب به این پدیده بود به گونه ای  که دو مجله ی نیوزویک و تایم، در سال 1976 م،  شماره ی خاصی را به بررسی پدیده ی بنیادگرایی انجیلی اختصاص دادند، چون این پدیده تأثیر به سزایی در به قدرست رساندن کارتر داشت و آغاز بیداری و آگاهی مطبوعاتی ، از ابعاد این پدیده و به ویژه بعد سیاسی آن به شمار می آمد پیشینه ی پروتستانی کارتی و روایات مذهبی که به  آن اعتقاد داشت با سیاست هایش ، در قبال «خاورمیانه»، ارتباط پیدا می کرد. به عقیده ی او، دولت اسرائیل، پیش و بش از هر چیز، باید مورد توجه قرار گیرد: «دعوت به سرزمین توراتی ( که یهود، صدها سال پیش ، از آن بیرون رانده شده بودند» و تأسیس دولت اسرائیل ، تحقق پیش  گویی های تورات و جوهر آن است» .  در نتیجه سیاست کارتر در قبال اسرائیل از اندیشه ی وی در قبال دولت اسرائیل نشئت گرفت . « سرزمینی  که خداوند وعده ی آن را به یهود داده بود» او در این زمینه اعتراف می کنند: «من نسبت به این مسئله ، به عنوان یک انسان و یک آمریکایی و یک شخص متدین، تعهد تمام عیاری دارم» از این رو، اندیشه هایش ، حول صلح در منطقه ، بر حضور همیشگی و تأمین امنیت دولت یهودی اسرائیل متمرکز بود.

کارتر در سخنرانی که ، در مارس 1979 م ، در کنیست ایرادکرد، گفت:

«هفت تن از روسای جمهوری آمریکا ایمان داشتند و این مطلب را در سخنان خویش بیان کرده بودندکه رابطه ی آمریکا با اسرائیل فراتر از یک رابطه ی ویژه و رابطه ی بی همتایی است . این رابطه را نمی توان از بین برد یا سست کرد، چون در وجدان، اخلاق واعتقادات ملت آمریکا ریشه دارد .مهاجران ، هر دو دولت آمریکا و اسرائیل را به وجود آوردند و از سراسر  جهان گرد آمدند تا آینده کشور را رقم بزنند  هر دو ملت ، ملت مهاجر و آواره ای هستند، ما در میراث تورات با شما شریک و سهیم هستیم . »

در انتخابات ریاست جمهوری سال 1980 م، انتخاب اصلاحات مذهبی آمریکایی ها، بنا به گفته ی گیل کیپل ، انتخابی مشکل بود سه کاندیدای ریاست جمهوری ، اندرسون، کارتر و ریگان تماماً انتساب و پیروی خویش از انجیلیسم را اعلام کردند . اما انجیلیسم نزد هریک از آن ها برداشت و تصور  خاصی داشت . درحالی که «جیمی کارتر» در مسئله ای گروگان گیری در «ایران»  می خواست، سخن مسیح را محقق کند و طرف دیگر صورت خویش را برگرداند تا آن طرف نیز سیلی بخورد، «رونالد ریگان » خود را قهرمان ملی آمریکا معرفی می کرد که با رسالت کتاب مقدس همخوانی داشت  و «خواست، بدین وسیله از ایالات متحده، بیت المقدس جدیدی بنا کند».

فالول در آن زمان اعلام کرد، ازجمله وظایف ومسئولیت های آمریکایی ها ، انتخاب رهبرانی عادل است که از حکم الهی وسنت او پیروی کنند... و بر عهده ی «اکثریت اخلاقی » است که نقش مورد نظر خویش را در انتخاب کاندیدا ایفا کند این کاندیدا باید قوانین خداوند و شریعت  او راجاری سازد که بالطبع شخص مورد نظر «رونالد ریگان » بود.  

عملاً نیز این جنش انجیلی ، به همراه دیگر جنش های بنیادگرا ، مانند «رأی مسیحی » و سازمان «میزگرد مذهبی » نقش مهم خویش را ، در پیروزی حیرت انگیز ریگان، در انتخابت ایفا کردند آن ها توانستند حدود چهار میلیون انجیلی را، که توجهی به سیاست نداشتند، به پای صندوق های رأی بکشانند و این جهش سیاسی بزرگی بود که «گری نورث » بنیادگرای حماسی را بر آن داشت . جامعه بنیادگرایان آن زمان را چنین توصیف کند:

«بی شک رهبران بینادگرا از میان مردم برخاسته اند و توانسته اند به آن ها بگویند، سال 1980 م ، سال آغاز است و روزی می رسد که اصول ومبادی کتاب مقدس شریعت و آیین کشور می شود.»

DR Hosseini بازدید : 25 چهارشنبه 20 آذر 1392 نظرات (0)

 

آسیب های اجتماعی چیست؟

آسیب شناسی  اجتماعی social-pathology مفهوم جدیدی است که از علوم زیستی گرفته شده و مبتنی بر تشابهی است که دانشمندان بین بیماری های عضوی و آسیب های اجتماعی(کجرویها) قائل می شوند. واژه آسیب شناسی از دیدگاه پزشکی به فرایند ریشه یابی بیماری ها گفته می شود

به گزارش هفت روز، آسیب اجتماعی به هر نوع عمل فردی یا جمعی اطلاق می شود که در چارچوب اصول اخلاقی و قوامد عام عمل جمعی رسمی و غیر رسمی جامعه محل فعالیت کنشگران قرار نمی گیرد و در نتیجه با منبع قانونی و یا قبح اخلاقی و اجتماعی روبرومی گردد. به همین دلیل ، کجروان سعی دارند کجروی ها خود را از دید ناظران قانون ، اخلاق عمومی و نظم اجتماعی پنهان نمایند ؛ زیرا در غیر این صورت با پیگرد قانونی ، تکفیر اخلاقی ، طرد اجتماعی مواجه می شوند(عبدالهی ،1383:15).

آسيبهاي اجتماعي پديده هايي واقعي، متغير، قانونمند و قابل کنترل و پيش گيري اند. کنترل پذيري آسيبهاي اجتماعي شناخت علمي آنها را در هر جامعه اي براي پاسخ به پرسشهاي نظري و عملي و کاربردي از ايده ها و يافته هاي علمي توليد شده در برنامه ريزي هاي کوتاه و بلند مدت براي مقابله صحيح با آسيبهاي اجتماعي، درمان يا پيشگيري از گسترش و پيدايش آنها را ضروري و پر اهميت مي سازد.

آسيب شناسي اجتماعي

آسيب شناسي اجتماعي به بررسي انواع مشکلات مي‌پردازد که در سطح اجتماعي مطرح هستند و سعي مي‌کنند علل مختلف آنها را از جنبه‌هاي مختلف فردي ، اجتماعي و غيره مورد بررسي قرار دهد.

  آسیب های اجتماعی که به تعبیر بعضی از اندیشمندان حاصل و معلول مستقیم انقلاب صنعتی هستند، در اکثر جوامع وجود دارند و تاثیرات خود را می گذارند. اما آن چه جوامع مختلف را در این مورد از هم متفاوت می سازد، نوع نگرش این جوامع به علل به وجود آورنده آسیب ها و راهکارهای اصلاح وبهبود آن است. در مورد نگرش، آن چه مهم است این که این آسیب ها چرا به وجود آمده اند؟ آیا وجود آسیب ها در جوامع امری لازم وضروری است یا می توان جامعه ای بدون آسیب داشت؟ پاسخ به این پرسش ها مستلزم شناخت نظریه های مختلف جامعه شناسی و روان شناسی است که هرکدام سعی درتبیین مسائل ،آسیب ها وبحران های اجتماعی از نظر گاه های مختلف دارند.این دید گاه ها متاثر از باورهای سیاسی و اقتصادی هر جامعه است.

آسيب هاي اجتماعي از چند جنبه قابل بررسي هستند :

1-     از زوايه انسان ،كه هر انسان با هر دين وآئين واعتقاد وفكر ،ومذهب وگرايش ومسلك وارتباط با جناح يا حزب خاصي يا با ترحم يا با هدايت ويا با همراهي اعتقاد دارند كه به گروههاي آسيب پذير ياري نمايند مثلاً  هر انساني دوست دارد به پير مرد يا پيرزني كمك كند وهر انساني دوست دارد به نابينايي كمك كند و...

2-     از زاويه اجتماعي  اگر به اين آسيب هاي اجتماعي بموقع رسيدگي نشود افزايش جرم وجنايت را در پي دارد كه مخرب انضباط اجتماعي است

3-     از جنبه سياسي ، كه اگر توجه نشود كشوررا به دامن بيگانگان سوق مي دهد وبجاي فرهنگ خودي فرهنگ بيگانه در كشور پياده مي شود وبه اعتقادات ديني ومذهبي جامعه لطمه وارد مي نمايد ، وجود آسيب هاي اجتماعي ، بزرگنمايي وتبليغات دشمنان كشور را در پي دارد ضمن آنكه وجود آسيب هاي اجتماعي در كشور اسلامي عامل تبليغ منفي بر ضد اسلام است لذا لازم است كه آسيب هاي اجتماعي ريشه يابي شود واز كلي گويي در جامعه پرهيز گردد وبا ارائه راهكارها ي مدرن به جزئيات آسيب هاي اجتماعي توجه شود

در برخورد با آسيب هاي اجتماعي تقليد كوركورانه از بيگانگان جايز نيست به دليل اينكه آسيب هاي اجتماعي ارتباط كاملي با سنتهاي هر جامعه دارد والگو برداري از جوامع ديگر صلاح نيست

ئوال ، وظيفه حكومت در اين مورد چيست ؟ حكومت خوب حكومتي است كه براي حل آسيب هاي اجتماعي قرمول صحيح ومنطقي همراه با نو آوري وارائه ابتكارات وخلاقيتها در جهت رسيدن به شكوفايي داشته باشد

سیاست های اجتماعی هر جامعه ای روش های مختلفی را در برخورد با آسیب های اجتماعی پیشنهاد می کند.شیوه ی برخورد با این مسائل هم چنان که پیشتر گفته شد،ارتباط مستقیمی با این سیاست ها دارد.این سیاست ها را هم نهادهایی که در تمامی جوامع وجود دارد تعیین می کند. در مورد راهکارهای اصلاح وبهبود آسیب های اجتماعی هم نظرگاه های مختلفی وجود دارد. عده ای روش انکار و پرده پوشی را تجویز می کنند وعده ای دیگر به روش های پلیسی وسرکوب اعتقاد دارند. جوامعی هم وجود دارند که به این مسائل نگرشی علمی و منطقی دارند وسعی می کنند با قبول وجود این آسیب ها، علت آن ها را با استفاده از روش های علمی بشناسند و برای حذف یا به حداقل رساندن آن ها از روش های منطقی سود ببرند.این جوامع، آنهایی  هستند که در آن ها انباشت علمی صورت گرفته و در اثر ارتباط با فرهنگ های مختلف به سطحی از آگاهی رسیده اند که به حق آزادی و برابری انسان ها و حق برخورداری تمامی انسان ها از حقوق مادی ومعنوی اعتقاد داشته باشند.

 آن چه در مورد آسیب های اجتماعی در ایران می توان گفت این است که به وضعیت خاص سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه، آسیب های اجتماعی علاوه بر این که مسئله ای اجتماعی شمرده می شوند، بار ارزشی نیز دارند. یعنی یک آسیب که در یک جامعه ی با سیاست لیبرال، فقط یک جرم محسوب می شود، در ایران علاوه بر جرم بودن، گناه به شمار می رود. این نگرش خاص به مسئله ی اجتماعی باعث می شود که مجرم یا منحرف بیشتر از آن که جامعه و روابط حاکم بر آن را عامل انحراف خود بداند، خودش را گناه کار می بیند و این می تواند یکی دیگر از آسیب های فردی و اجتماعی باشد.

در جوامع مدرن امروز تمایل بر این است که این سیاست ها هرچه بیشتر توسط نهاد آموزش و پرورش و نهاد خانواده به جامعه تزریق شده و نهاد سیاست حداقل دخالت را در این امور دارد.اما در جوامعی که در آن ها نهاد سیاست قدرتمندتر است، این سیاست ها توسط این نهاد وضع و به جامعه دیکته می شود.تجربه نشان داده است که جوامع نوع اول در مهار بحران های اجتماعی موفق تر عمل کرده اند.چون مردم راهکارهای مقابله با آسیب های اجتماعی را وضع واز آن ها حمایت می کنند.اما در جوامعی که سیاست های اجتماعی را نهاد سیاست وضع می کند،لاجرم باید ضمانت های اجرایی آن ها را هم تعیین کند که در این حال استفاده از نیروهای حافظ قوانین و حامی نظام سیاسی مثل پلیس ضرورت پیدا می کند.

حمایت از آسیب دیدگان اجتماعی نیزبه سیاست های اجتماعی مربوط است.دراین مورد نیز وقتی حمایت از آسیب دیدگان به طور کامل در اختیار نهاد سیاست قرار می گیرد،این نهاد از دیدگاه منافع خود به آن ها نگاه می کند،اما وقتی مردم یک جامعه به حمایت از این آسیب دیدگان می پردازند،بسیار عمیق تر و کامل تر عمل می کنند.چون مردم در متن این آسیب ها قرار دارند،آن ها را خوب می شناسند وبرای حمایت ازافرادی که دچار بحران هستند انگیزه های قدرتمندی دارند.

  یکی از راهکارهای حمایت از آسیب دیدگان اجتماعی،سازمان ها وتشکل های غیر دولتی است.این سازمان ها که در تمامی جوامع ریشه دارند در عصر کنونی کارکردهای مختلف و موثری پیدا کرده اند و نقش مهمی در حیات جوامع ایفا می کنند.سازمان های غیردولتی با تاثیرگذاری در وضع و اجرای سیاست های اجتماعی،در نقش های مختلفی مثل مشاور دولت،منتقد دولت وگاه حتی به عنوان بازوی اجرایی سیاست های اجتماعی دولتها فعالیت دارند.این سازمان ها با ویژگی های منحصر به فردی که دارند،امروزه به نماد حکومت مردم تبدیل شده اند و به نظر می رسد در هر جامعه ای که این سازمان ها فعال تر و گسترده تر عمل می کنند،آرمان حکومت مردم بر مردم دست یافتنی تر می نماید.

موضوعات مورد بحث در آسيب شناسي اجتماعي

آنچه روشن است اينکه بحث آسيب شناسي اجتماعي عمدتا با مسائل و مشکلات سر و کار دارد. پژوهشها و تحقيقات متعدد براي شناخت انواع اين آسيبها و علل بروز آنها صورت مي‌دهد و نظرياتي را براي حل آن مسائل پيشنهاد مي‌کند.

بر اين اساس زمينه‌هايي چون فرهنگ و هنجارهاي يک جامعه ، ويژگيهاي اقتصادي و سياسي و جغرافيايي يک جامعه نيز در حوزه مطالعات آسيب شناسي اجتماعي قرار مي‌گيرد. چرا که بررسي آسيبهاي اجتماعي بدون در نظر گرفتن شرايط زمينه‌اي يک جامعه ميسر نخواهد بود.

چه چيزي به عنوان آسيب شناخته مي‌شود؟ حدود و شخور آن چقدر است؟ عوامل زمينه ساز و علل آشکار کننده آن کدامها هستند؟ در کدام طبقات گسترش بيشتري دارند؟ در کدام سنين گسترش بيشتري دارند؟ توانايي جامعه براي کنترل و نظارت بر آنها چقدر است؟ از چه راههايي مي‌توان به کاهش آنها مبادرت کرد؟ همه اينها سوالاتي هستند که در حوزه آسيب شناسي اجتماعي مورد بررسي قرار مي‌گيرند.

اهميت آسيب شناسي اجتماعي

هر جامعه‌اي متناسب با شرايط خود ، فرهنگ ، رشد و انحطاط خود با انواعي از انحرافات و مشکلات روبروست که تاثيرات مخربي روي فرآيند ترقي آن جامعه دارد. شناخت چنين عواملي مي‌تواند مسير حرکت جامعه را بسوي ترقي و تعامل هموار سازد، بطوري که علاوه بر درک عمل آنها و جلوگيري از تداوم آن عمل با ارائه راه حلهايي به سلامت جامعه کمک نمايد. به عنوان مثال مسأله اعتياد را در نظر بگيريم. اين مساله هم به عنوان يک مشکل فردي و هم يک معضل اجتماعي مطرح است. روشن است در سطح اجتماعي منجر به از بين رفتن نيروها و انرژي بارآور جامعه مي‌شود. شناسايي علل اساسي و کنترل آنها مي‌تواند بسياري از نيروهاي از دست رفته جامعه را تجديد نموده ، در مسير کار سالم جامعه هدايت کند.

شيوه عمل آسيب شناسي اجتماعي

آسيب شناسي اجتماعي همچون ساير حوزه‌هاي اجتماعي و عللي ، از شيوه عملي براي بررسي موضوعات مورد نظر خود استفاده مي‌کند. به عبارتي براي مطالعه و بررسي علل ، زمينه‌ها و راه حلها در زمينه کجرويها و آسيبها ، هم از لحاظ ذهني به صورت شناخت مفاهيم خاص و هم به کمک ابزار وسايل تحقيق عيني به صورت پژوهشهاي علمي استفاده مي‌شود. چنين پژوهشهايي پيرامون انحرافات اجتماعي به صورت تحقيق علمي به حدود ۸۰ – ۹۰ سال پيش باز مي‌گردد. البته در آن زمان اين پژوهشها کمتر جنبه واقع بينانه داشته‌اند. ولي پس از مدتي پژوهشها بر شالوده‌اي صحيح‌تر استوار شد و تلاش شد از شيوه‌هايي که دقت و اعتبار بيشتري در برآورد مشکلات اجتماعي دارند استفاده گردد.

پرسشنامه‌هاي مختلف تهيه شد، شيوه‌هاي اعتبار يابي و استفاده از روشهاي معتبر معمول شد و از اصول روش تحقيق که در علوم انساني کاربرد مفيدي دارد استفاده گرديد. به اين ترتيب اطلاعات لازم در زمينه انواع انحرافات و مشکلات در سطح يک جامعه جمع آوري گرديد. اين فعاليتها سير تکاملي خود را سير مي‌کند و همچون پيشرفت ساير علوم شيوه‌هاي متکاملتري براي بررسي و ارزيابي در زمينه آسيبهاي اجتماعي بدست مي‌آيد.

اجتماعی مطالعه بی نظمی ها و آسیب های اجتماعی همراه با علل و انگیزه های پیدایی آنها و نیز شیوه های پیشگیری و درمان این پدیده ها ، به انضمام مطالعه شرایط بیمار گونه اجتماعی است ؛ زیرا خاستگاه اصلی آسیب ها و گژ رفتاری های اجتماعی را باید در کل حیات اجتماعی و نوع خاص روابط انسانی جستجو کرد. نابسامانی های اقتصادی – اجتماعی چون : فقر ، تورم ، گرانی ، بیکاری ، فقدان امنیت مالی  و حقوقی و دیگر عواملی که باعث محرومیت» می شوند ، زمینه مساعدی را برای انواع مختلف آسیب های اجتماعی چون: خود کشی ، سرقت ، اعتیاد به مواد مخدر ، الکیسم ، فرزند آزادی ، زور گیری ، طلاق ، گدایی و ... فراهم می آورند . از این رو مفهوم آسیب شناسی گسترده وسیعی پیدا می کند و از ابعاد ارزشی و کاربردی فراوانی برخوردار می گردد.

مطالب موجود به سه بخش جداگانه و در عین حال به هم پیوسته ، تقسیم شده است.بخش اول شامل چیستی آسیب های اجتماعی ، کژرفتاری ها و جرایم و انواع آنها است و بخش دوم به تبیین سه گانه زیست شناختی ، روان شناختی  و جامعه شناختی می پردازد و بخش سوم به بررسی برخی از انواع آسیب های اجتماعی خاص اشاره دارد. در این بخش سعی شده است هریک از آسیب های اجتماعی مورد بررسی دقیق قرار گیرد و با ذکر یک یا چند "مورد" نسبت به تبیین و ریشه یابی آنها اقدام گردد.

. گونه شناسی آسیب های اجتماعی

در گونه شناسی آسیب های اجتماعی از ملاک های متفاوتی می توان استفاده نمود. این ملاک ها ، در هر جامعه ای حداقل چهار خرده نظام فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی خاص دارند که در هر یک از این حوزه ها کنشگران فردی و جمعی می توانند با رعایت اصول و قواعد عمل جمعی مورد قبول در آن حوزه ها به چهار نوع سرمایه یا منبع ارزشمند-سرمایه فرهنگی یا دانش ، سرمایه اجتماعی یا تعهد منزلت ، سرمایه سیاسی یا قدرت و سرمایه اقتصادی یا ثروت- مورد نیاز هر جامعه دست یابند( عبدالهی ، 1383:20). هر نوع فعالیتی که خارج از چارچوب اصول و قواعد عام عمل جمعی برای رسیدن به منابع ارزشمند صورت گیرد ، کجروی محسوب می شود. بنابر این ، در مجموع با چهار گونه کجروی روبه رو هستیم (ر.ش: شکل 1-1).

تعریف و هدف های آسیب شناسی

در پزشکی به مطالعه و شناخت ریشه بی نظمی های ارگانیسم( موجود زنده) آسیب شناسی

می گویند. در مشابهت کالبد انسانی با کالبد جامعه(نظریه اندام وارگی) می توان آسیب شناسی را مطالعه و ریشه یابی بی نظمی های اجتماعی تعریف کرد.

به گزارش هفت روز؛ درواقع آسیب شناسی اجتماعی  ، مطالعه ناهنجاری ها و نابسامانی های اجتماعی نظیر  بیکاری ، فقر ، اعتیاد ، خود کشی ، روسپیگیری ، رشوه خواری ، ولگردی ، زورگیری ، گدایی و ... همراه با علل و شیوه های پیشگیری و درمان آنها و نیز شرایط بیمار گونه اجتماعی است.

 هدف ها و مقاصد آسیب شناسی اجتماعی را چنین می توان بر شمرد:

1.       مطالعه و شناخت آسیب های آسیب های اجتماعی و علل و انگیزه های پیدایی آنها و نیز بررسی شخصیت کژرفتاران و ویژگی های جسمانی ، روانی ، فرهنگی و اجتماعی آنان. شناخت درست درد ها و آسیب ها ، نخسین شرط چاره جویی و بیش از نیمی از درمان است ؛ درد تشخیص ناداده را درمان نتوان کرد ؛ زیرا هر گونه ساختن بدون شناختن ، تیر در تاریکی رها کردن است.

2.      پیشگیری از آسیب های اجتماعی به منظور بهسازی محیط زندگی و جمعی خانوادگی.از آنجا که پیشگیری همواره ساده تر ، عملی تر و کم هزینه تر از درمان است ، دارای اهمیت بسیار می باشد.

3.     درمان آسیب دیدگان اجتماعی یا بکارگیری روش های علمی و استفاده از شیوه های مناسب برای قطع ریشه ها و انگیزه های آنان.

4.     تداوم درمان برای پیشگیری و جلوگیری از بازگشت مجدد کژ رفتاری و بررسی شیوه های بازپذیری اجتماعی.

در عصر ما پیشگیری مهمتر از درمان است. بسیاری از آسیب شناسان اجتماعی برآنند که برای مبارزه با کژرفتاری ها باید زمینه اجتماعی آنها را از میان برداشت و برای حصول این منظور رعایت دو اصل ضروری است

DR Hosseini بازدید : 32 چهارشنبه 20 آذر 1392 نظرات (0)

      به نام خدا

فصل اول: درس اول           

1.       شما هم اکنون در چه دورهای از زندگی قرار دارید؟

2.       وابستگی به بزرگتر ها مربوط به کدامیک از دوره های زیر می باشد؟

3.       آسوده بودن مربوط به کدام یک از دورهای زیر می باشد؟

4.       در کدام دوره مسئولیت زندگی خود وحتی دیگران را بر عهده می گیرید؟

5.       اندیشیدن به اینده مربوط به کدام یک از دوره های زیر می باشد؟

6.       در کدام دوره در باره ی جهان هستی و رابطه خود با آن فکر میکنید؟

7.       درکدام دوره در باره مسائل اجتماعی وسیاسی می اندیشید؟

8.       مبنای عمل شما برای زندگی آینده چیست؟

9.       کدام یک از موارد زیر نتیجه شناخت نادرست از محیط اجتماعی نمی باشد؟

10.   کدام یک از موارد زیر نتیجه شناخت نادرست از محیط اجتماعی می باشد؟

11.    شکست در انتخاب دوست نتیجه کدام یک از موارد زیر است؟

12.   آینده شما به چه عاملی بستگی دارد؟

13.   شناخت ناقص که بر پایه احساسات قرار گیرد چه اثر بر زنگی شما دارد؟

14.   با تکیه بر شناخت میتوان:

15.   از چند طریق می توان از جامعه شناخت به دست آورد؟

16.   کسب تجربه واطلاعات مربوط به کدام یک از انواع شناخت میباشد؟

17.   مطالعه منظم ودقیق رفتار انسان مربوط به کدام نوع شناخت می شود؟

18.   تصور در مورد چگونگی حرکت زمین مربوط به کدام شناخت می باشد؟

19.   مردم اغلب فکر میکنند خودکشی زمانی افزایش می یابد که:

20.   میزان خود کشی در چه دوره ای افزایش می یابد؟

21.   عالمان اجتماعی علت خودکشی را:

22.   کاهش هبستگی ورشد فردیت در کدام دوره افزایش می یابد؟

23.   کدام یک از انواع شناخت دیگری را تکمیل می کند؟

24.   مطالعه منظم ودقیق توسط عالم اجتماعی نامیده میشود.

 

بقیه در ادامه مطلب

درباره ما
Profile Pic
دکتر حسینی عضو انجمن جامعه شناسان ایران هدف من از تاسیس این وبلاگ ارتقاء سطح علمی دانش آموزان و دانشجویان است.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 37
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 39
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 43
  • بازدید ماه : 42
  • بازدید سال : 113
  • بازدید کلی : 1,318